گنجور

 
غالب دهلوی

مژده صبح درین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند

دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند

سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند

ریخت بتخانه ز ناقوس فغانم دادند

گهر از رایت شاهان عجم برچیدند

به عوض خامه گنجینه فشانم دادند

افسر از تارک ترکان پشنگی بردند

به سخن ناصیه فر کیانم دادند

گوهر از تاج گسستند و به دانش بستند

هر چه بردند به پیدا به نهانم دادند

هر چه در جزیه ز گبران می ناب آوردند

به شب جمعه ماه رمضانم دادند

هر چه از دستگه پارس به یغما بردند

تا بنالم هم از آن جمله زبانم دادند

دل ز غم مرده و من زنده همانا این مگر

بود ارزنده به ماتم که امانم دادند

هم ز آغاز به خوف و خطرستم غالب

طالع از قوس و شمار از سرطانم دادند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غالب دهلوی

همین شعر » بیت ۱

مژده صبح درین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

اقبال لاهوری

مژدهٔ صبح درین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

محتشم کاشانی

دی همایون خبری مژده دهانم دادند

مژدهٔ پرسش دارای جهانم دادند

بر کران پای مسیح از در این کلبه هنوز

ملک صحبت ز کران تا به کرانم دادند

میشوم با همه پس ماندگی آخر حاجی

[...]

صائب تبریزی

قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند

پای رفتار شکستند و عنانم دادند

آب را در جگر سنگ حصاری کردند

جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند

ظاهر و باطن من آینه یکدگرند

[...]

حزین لاهیجی

پای بستند و ره سعی نشانم دادند

دست و بازو بشکستند و کمانم دادند

جان سختم حذر از دوزخ جاوید نداشت

خانه در کوچهٔ آسوده دلانم دادند

العطش زاست درین وادی تفسیده دلم

[...]

سعیدا

زان زمانی که تن و روح روانم دادند

دل سرگشته و چشم نگرانم دادند

پشت خم گشتهٔ من گوشه نشین کرد مرا

تیر همت بشکستند و کمانم دادند

مقصدم را ز دو عالم به کناری بردند

[...]

اقبال لاهوری

مژدهٔ صبح درین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه