فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
رسم سرایت نفس ناتوان نماند
تأثیر در قلمرو آه و فغان نماند
عمریست نام اهل وفا کس نمی برد ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷
... خاصیت اثر ز دم پیر برده اند
هر شب فغان به داد دلم زود می رسید
امشب ز من به ناله خبر دیر برده اند ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۷
... خاموشی گل نیست کم از نالة بلبل
خمیازة آغوش فغانست درین باغ
گل مست وفا لاله دورو سرو هوایی ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۹
... به احتیاط بگیرید رخنة قفسم
فغان که شیونم آخر به گوش کس نرسید
میان قافله گم گشت نالة جرسم ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۸
بزم عشق است سبک پا به میان نگذاری
بی ادب لب به لب آه و فغان نگذاری
همت آنست که بی برگ درآیی به چمن ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در نعت حضرت رسول (ص) و وصف مرقد ایشان
... نه و عظم بود مطلب نه نصیحت زین زین نواسنجی
ولی در دل چو دردی هست بر لب هم فغان بینی
تو این الفاظ را دودی شناس از آتش معنی ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - مطلع چهارم
فغان ز کج روشی های چرخ ناهموار
که هیچ گونه ندارد به راستی سروکار ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیببند در منقبت امیر مؤمنان علی (ع)
... نغمة مطرب نشناسیم چیست
شیفتة آه و فغانیم ما
لفظ خوش و معنی نازک وشیم ...
... هر نفسم از جگر آتشین
ناله ز دنبال فغان می رود
رحم کن آخر که اسیر ترا ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
... ز بسکه یافته ام فیض ها ز تنهایی
ندیده است کسی با اثر فغان مرا
چنان ز غیر تو ای بی وفا گریزانم ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
... برخود بزن دو روزی ای برق خان و مان ها
چون ناوک فغانم هردم ز دل نخیزد
قد از کشاکش چرخ گردید چون کمان ها ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
... سنجر چگونه گشت و ملکشاهتان کجاست
فرداست بلبلان چمن هم بعد فغان
خواهند گفت واعظ شیرین زبان کجاست
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰
... بودی آسان گر زاظهار تبحر تن زدن
از فغان هرگز لب دریا چرا خاموش نیست
از درشتی لب چو بندی نشنوی هرگز درشت ...
... نیست بی آوازه ممکن ریزش اهل سخا
وقت رفتن سیل هرگز از فغان خاموش نیست
واعظ از مردن چه غم گر از علایق رسته ای ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴
... شود بی صبر زود از تنگی احوال فریادی
نفس تا پا نهد در تنگنای نی فغان گردد
بود همراهی افتادگان بر دست و پاداران ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳
... شب جدایی دل چو سنگش توان خراشید به ناخن غم
هجوم دردش ز عقده دل ره فغان را اگر نبندد
به آن گل رو به آن خم مو به سوی گلشن اگر خرامی
گیا ز حیرت ز جانخیزد شکوفه دیگر ثمر نبندد
ز هر رگ جان که سوزد از عشق نمیتواند فغان نخیزد
که شمع هرگز برشته خود ز جلوه پای شرر نبندد ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷
... کآزار منش باعث تصدیع زبان بود
دیگر نتواند بلب آورد فغانم
یاد خوش آن روز که درد تو جوان بود ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹
ز خوی تند همان تندخو بجان آید
که هم ز تندی خود سیل در فغان آید
همان قدر که ستم میکنی ستم بینی ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۴
نشود عاشق از فغان خاموش
کار دریا بود همیشه خروش ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴
... به فکر سرو خود افتادم و خود را جوان کردم
اگر در عاشقی بلبل نمود افغان بسی واعظ
میان عاشقان در خامشی من هم فغان کردم
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱
... استخوانت گشت چون نی ناله یی از دل بر آر
قامتت شد چنگ قانون فغان را ساز کن
یک دوروزی خواب غفلت کن بچشم دل حرام ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۰
... قانی بیر حاکم عادل یته دیوانمزه
تا نی بیردیللی فغان عرض ایده واعظ سوزمی
بیزه ترکی دیان اول یار سخندانمزه