گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

سحرگاه ازل کز پرده عرض

قضا می‌داد نور و سایه را عرض

قدر بنوشت بر اطراف چترش

که السلطان ضل الله فی الارض

خرد گرد فلک چندان که گردید

کسی بالاتر از چترش نمی‌دید

فلک را گفت بردی ای کمان قد

چو ابروی بتان پیشانی از حد

تنزل کن ز جای خویش زیرا

که ضل چتر سلطانیت اینجا

چرا بالا نشستی گفت از آن رو

که او چشم جهانست و من ابرو

 
sunny dark_mode