روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است
در دل خورشید و مه، زان روز تاب، افتاده است
دیده من تا به روی توست، روشن، خانهای است
مردم چشم مرا، در خانه آب، افتاده است
بس که بارید از هوا، باران محنت، بر سرم
کش به اطراف زجاجی، آفتاب افتاده است
غمزهات دل میبرد، چشم توام، خون میخورد
روز و شب آن در شکار، این در شراب، افتاده است
کرد چشمت، فتنهای پیدا و در هر گوشهای
عالمی بر فتنه بختم به خواب، افتاده است
شد دل بیمار و میخواهد ز لعلت، شربتی
رحمتی فرما، که این مسکین، خراب افتاده است
آفتابی، از من خاکی، جدا خواهد شدن
لاجرم چون ذره، دل در اضطراب، افتاده است
برمتاب از من، عنان، آخر که یکسر کار من
رفته است از دست و در پا چون رکاب، افتاده است
تا من افتادم ز کویت در حسابی نیستم
ز آنکه در کویت چو سلمان، بیحساب افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف درد و عشق عمیق خود میپردازد. او از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر روح و دل خود صحبت میکند. در دل او، عشق و اشتیاق مانند خورشید و ماه درخشنده است و نگاهش روشناییبخش خانهاش محسوب میشود. باران غم و اندوه بر سرش باریده و حالش را خراب کرده است. او در جستجوی نجات و رحمت است و احساس میکند که در این عشق بیمار و ناتوان شده است. شاعر به شدت تحت تأثیر معشوق قرار دارد و به نوعی در چنگال عشق گرفتار شده است. در نهایت، او خود را در وضعیتی میبیند که جز در عشق معشوق هیچ چیز دیگر نمیتواند او را نجات دهد.
هوش مصنوعی: روزی بر چهرهات، گویی یک طرف نقاب افتاده و در دل خورشید و ماه، نوری تابیده و روشنایی را به وجود آورده است. از آن روز، درخشندگی و تابش به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: چشم من در تماشای تو روشن و پرنور است، اما در دل این خانه، غم و اندوهی مانند آب وجود دارد که به خاطر آنها مردم چشم مرا به تسلیم و انتظار وا داشتهاند.
هوش مصنوعی: باران غم و اندوه چنان بر سرم باریده که گویی درون یک محیط شیشهای محصور شدهام و در این حال، نور آفتاب به دور و برم چهرهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: نگاه و اشارههای تو دل را میرباید، چشمانت همچون شکارچیای هستند که روز و شب در پی فریبند. این چشمها در میان میخمار افتادهاند و به جانِ دل میریزند.
هوش مصنوعی: چشم تو حرمتی را به هم زده و در هر گوشه و کنار، افرادی به خاطر این آشوبی که به وجود آمده، در خواب غفلت فرو رفتهاند.
هوش مصنوعی: دل بیمار من خواستار نوشیدنی از لبهای توست، پس ای مهربان، برای این بیچاره که به شدت در حال رنج و گسستگی است، رحم کن.
هوش مصنوعی: خورشید، از من انسان خاکی، ناگزیر جدا خواهد شد. به همین خاطر، ذرهای از وجودم در نگرانی و اضطراب است.
هوش مصنوعی: از من دور نشو و از کنترل من خارج نشو، زیرا همه چیز در زندگیام به دردسر افتاده و نتوانستهام خودم را نگهدارم. مثل دوتا پا که رکاب را رها کرده و بیهدف ماندهاند.
هوش مصنوعی: من وقتی از عشق و زیبایی تو دور افتادم، برای کسی اهمیتی ندارم، چرا که مانند سلمان، عاشق واقعی، در عشق تو بیحساب و بینظیر افتادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است
لرزه از عکس رخت، بر آفتاب، افتاده است
رحمتی فرما، که از باران اشک چشم من
مردم بیچاره را، در خانه آب، افتاده است
میکشد مسکین دلم، تاب طناب طرهات
[...]
عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است
حیرتی دارم که: چون آتش در آب افتاده است؟
ظاهرست از حلقهای زلف و ماه عارضت
در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است
چون طبیب عاشقانی، گه گه این دل خسته را
[...]
تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است
رعشه غیرت به جان آفتاب افتاده است
خون عرق کرده است از شرم عذارش آفتاب؟
یا ز رویش عکس در جام شراب افتاده است
دیدن جان نیست کار دیده صورت پرست
[...]
بی سواری در سواد هند بودن مشکل است
اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید
گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است
[...]
در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟
مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
بادهٔ روشن دمی از دست ساقی دور نیست
ماه امشب همنشین با آفتاب افتاده است
خفته از مستی به دامان ترم آن لالهروی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.