سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری
به ترک سر بگو آنگه بیا گر پای ما داری
به سر باید سپرد این ره تو این صنعت کجا دانی
ز جان باید گذشت اول تو این طاقت کجا داری؟
چو می بر لب رسان جان را اگر کام از لبم جویی
چو گل بر باد ده خود را اگر برگ هوا داری
به عهد جنس ما کم جو نشان عهد حسن از ما
برو بلبل چه میخواهی ز گل بوی وفاداری
مپرهیز از هلاک تن بقای جان اگر خواهی
میندیش از سر دار ار سر دار البقا داری
رخ زردست و آه سرد و اشک گرم و خون دل
نشان مرد درد ما تو زین معنی چها داری
مس زنگار خوردم شد ز تاب مهر رویت زر
تو خود مسکین نمیدانی که با خود کیمیا داری
دل و جان باختن شرط است سلمان در ره جانان
اگر جان و دلی داری بباز آخر چرا داری؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و فدای جان در راه معشوق میپردازد. شاعر از عمق احساسات خود میگوید و بر این نکته تأکید دارد که برای رسیدن به عشق حقیقی، باید از خودگذشتگی کرد. او به معشوق وعده میدهد که تنها با دل و جان میتوان در این مسیر قدم گذاشت و از هرگونه ترس و تردید باید چشمپوشی کرد. در نهایت، شاعر با تأکید بر اهمیت فدای دل و جان، از مخاطب میخواهد تا با عشق و وفاداری، خود را به معشوق بسپارد.
هوش مصنوعی: اگر نسبت به ما محبت و وفا داری، پس از سر کردن وابستگیهایت دست بردار و بیپروا به ما نزدیک شو.
هوش مصنوعی: برای پیشرفت در این مسیر، باید جان خود را فدای آن کنید و این هنر را نمیتوانید به راحتی درک کنید. آیا شما این قدرت و تحمل را دارید که ابتدا از جان خود بگذرید؟
هوش مصنوعی: اگر جانم را به کام تو میرسند، باید می در لب داشته باشی. و اگر دغدغهام را داری، همچون گلی که در باد میرقصد، خود را به راحتی بسپار.
هوش مصنوعی: به عهد و پیمان ما زیاد امیدوار نباش، زیرا وفای به وعده را از ما نخواه. ای بلبل، چه نیازی به گل داری که بویی از وفاداری را احساس کنی؟
هوش مصنوعی: از آسیب دیدن جسم خود نترس، زیرا اگر به دنبال ادامه زندگی هستی، نباید به فکر مرگ باشی؛ اگر زندگی جاودانهای در انتظار توست، نگران سرنوشت خود نباش.
هوش مصنوعی: چهرهات رنگ پریده است، نفسات سرد است و اشکهای گرم و دل پر از غم داری. از رنج و درد من، تو چه خبر داری؟
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و درخشندگی چهرهات به زنگار مس تبدیل شدهام. تو خود نمیدانی که با تمام سادگیات، چه گنجی به همراه داری.
هوش مصنوعی: سلمان در مسیر محبوب، باید دل و جان را فدای او کند. اگر واقعاً دلی و جانی داری، پس چرا از این فدای محبوبی خودداری میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی: دوست میدارم
[...]
تویی سلطان ملک حسن و چون من صد گدا داری
ترا کی برگ من باشد که چندین بی نوا داری
وصالت خوان سلطانست، ازو محروم محتاجان
زنانش گوشه یی بشکن که بر در صد گدا داری
سپاه ماه بشکستی بدان روی و نمی دانی
[...]
ز سودای جهان بگذر اگر سودای ما داری
هوای خویشتن بگذر اگر ما را هوا داری
مرو دور ای عزیز من بیا نزدیک ما بنشین
چرا بیگانه می گردی نشان آشنا داری
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
[...]
ز مطلب در حجابی تا نظر بر مدعا داری
نگردی آشنای خویش تا یک آشنا داری
گهی از آسمان داری شکایت، گاه از انجم
به دریا برنمی آیی، جدل با ناخدا داری
گل بی خار می گردد اگر دورافکنی از خود
[...]
دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا داری
نمینالی ز بیچیزی، اگر دانی چها داری
بکن با نفس کافر، دست و پا، تا دست و پا داری
تو اما،ای خود آرا، دست و پا بهر حنا داری
سراپا چشم باید شد، کنون چون شاخ بادامت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.