اختیار گوشه درمان است، همت میکنم
مینشینم همچو عنقا و فراغت میکنم
تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی
بر دل خود چون زنم ناخن، شجاعت میکنم
هرچه کردم شکر آن را، روزگار از من گرفت
شکر نشنیدهست، پنداری شکایت میکنم
هست میدانم درین وادی، گذاری خضر را
نقش پایی هرکجا دیدم، زیارت میکنم
حرف چون در وقت خود باشد به جایی میرسد
از تو دارم شکوهها، اما قیامت میکنم
بیتو ای گل پیرهن، هرگاه در شبهای هجر
سر به بالین مینهم، اول وصیت میکنم
مشتری را مژده باد از بیوقوفیهای من
آب حیوان را چو خاک راه، قیمت میکنم
روی اگر برتافتم از آینه بیهوده نیست
معنیی خاطرنشان اهل صورت میکنم
حاصل دین را برهمن میدهد در راه عشق
خاطر از من جمع دار ای بت که خدمت میکنم
وصف زلف او مپرسید از من ای آشفتگان
زخمها را همچو بوی خوش جراحت میکنم
ذره را در محفل خورشید تابان راه نیست
در حدیث وصل او بر خویش تهمت میکنم
چون به لطفت خو گرفتم، کار مشکل میشود
مهربانی پر مکن با من که عادت میکنم
این دل دیوانه دیگر قابل اصلاح نیست
من چه بیعقلم که مجنون را نصیحت میکنم
همچو دولت در به در افتم، گر از روی طمع
روی هرگز بر در ارباب دولت میکنم
جوهر اصلی ز هرکس میشود ظاهر سلیم
مدعی با من خصومت، من محبت میکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در قالب احساسات عمیق و حفاری درونساز، به بیان احساسات و شرایط روحی شاعر میپردازد. او به اختیاری که بر خود دارد اشاره میکند و از آرامش و فراغت در درونش صحبت میکند. شاعر درباره شجاعت و قدرت خود میگوید، در حالی که از روزگار و مشکلات زندگی دلخور است. او به جستجوی حقیقت و زیبایی در عشق پرداخته و از درد و رنج خود شکایت میکند. عشق و زیبایی معشوق به نحوی عمیق او را مجذوب کرده و او را به حسی از وابستگی و دیوانگی میکشاند. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که نمیتواند از عشق و احساسات خود فرار کند و به بیان محبت در برابر خصومتها میپردازد.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتهام که در گوشهای بنشینم و به آرامش دست پیدا کنم، مانند پرندهی افسانهای عنقا که در سکوت زندگی میکند و از دنیای پرهیاهو فرار میکند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به کسی آسیب بزنم و مانند خورشید تیغی بر آنها نکشم، اما اگر بخواهم بر دل خود ضربه بزنم، شجاعت میکنم و ناخن میزنم.
هوش مصنوعی: هر چه تلاش کردم تا از همه چیز قدردانی کنم، اما روزگار این شکرگزاری را از من گرفته است. انگار که شکایت میکنم، در حالی که فقط سعی در قدردانی دارم.
هوش مصنوعی: میدانم که در این مسیر، نشانههایی از خضر وجود دارد و هرجا که ردپایی از او ببینم، آن مکان را زیارت میکنم.
هوش مصنوعی: اگر حرفها در زمان مناسب بیان شوند، تأثیرگذار خواهند بود. من از تو گلایههایی دارم، اما در زمان مناسب پاسخگو خواهم بود.
هوش مصنوعی: بیتو ای گل زندگیام، هر بار که در شبهای دوری بر بالین میروم، ابتدا از عشق تو یاد میکنم و به تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: مشتری عزیز، خوشخبری! بیخبر بودن من از موضوعاتی که به آن فکر میکنید، مانند پر کردن زمین با آب حیوان، ارزش آن را افزایش میدهد.
هوش مصنوعی: اگر من از آینه روی خود را پنهان کنم، این کار بیدلیل نیست؛ زیرا میخواهم یادآور احساسات و اندیشههای افرادی باشم که به ظواهر توجه دارند.
هوش مصنوعی: خلاصهای از مفهوم این بیت این است که میگوید، نتیجهی دیانت و ایمان را به کسی که به عشق پردازد میدهد، بنابراین ای معشوق، حواست را جمع کن، چون من در خدمت تو هستم.
هوش مصنوعی: از من دربارهی موهای او نپرسید، ای کسانی که دلباختهاید. من زخمها و دردها را همچون عطر خوشی توصیف میکنم.
هوش مصنوعی: ذرهای که در مقابل خورشید درخشان قرار دارد، راهی به سوی آن ندارد. در چنین شرایطی، من به خودم این زحمت را میدهم که برای رسیدن به او، تهمت بزنم و خود را به وصل و ارتباط با او نسبت دهم.
هوش مصنوعی: وقتی از محبت و لطف تو بهرهمند شدم، وابستگی به آن کار را برای من سخت میکند. بنابراین، لطف و محبت زیاد نکن، زیرا به آن عادت میکنم.
هوش مصنوعی: این دل دیوانه به قدری خراب شده که نمیشود آن را درست کرد. من چقدر بیفکر هستم که به مجنون توصیه میکنم.
هوش مصنوعی: من مانند کسی که به خاطر نعمت و خوشبختی در جستجوی راهی است، همچنان که از روی طمع به درِ افرادی که در قدرت هستند نگاه میکنم، در آرزوی دستیابی به آن نعمتها هستم.
هوش مصنوعی: هر کس ذات واقعی خود را نشان میدهد. اما در برابر کسی که با من دشمنی میکند، من با محبت برخورد میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباسِ فقر کارِ اهلِ دولت میکنم
تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوشخِرام
در کمینم و انتظار وقتِ فرصت میکنم
واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
[...]
بر در دیر مغان هرروز خدمت میکنم
صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت میکنم
پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می
سالها از مستی آن باده عشرت میکنم
تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین
[...]
چون نظر بر روی آن دشمن مروت میکنم
از بهار گریه گلریزان حسرت میکنم
تا به کی چون جام می عمرم به گردش بگذرد؟
مدتی در پای خُم قصد اقامت میکنم
یاد چشمی را به افسون رام الفت میکنم
مینشینم گوشهای تنها فراغت میکنم
ننگ سربازی است امید ترحم داشتن
جان فدای جور یار بیمروت میکنم
خاطر من مفلس و گنج روان عشق نیست
[...]
شب چو یاد عارض آن شعله قامت می کنم
خانه را روشن تر از صبح قیامت می کنم
عمر خود را صرف می سازم به شادی همچو گل
تا مرا در شاخ برگی هست عشرت می کنم
بر سر خاری که از پایی به مژگان می کشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.