گنجور

 
سلیم تهرانی

اختیار گوشه درمان است، همت می‌کنم

می‌نشینم همچو عنقا و فراغت می‌کنم

تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی

بر دل خود چون زنم ناخن، شجاعت می‌کنم

هرچه کردم شکر آن را، روزگار از من گرفت

شکر نشنیده‌ست، پنداری شکایت می‌کنم

هست می‌دانم درین وادی، گذاری خضر را

نقش پایی هرکجا دیدم، زیارت می‌کنم

حرف چون در وقت خود باشد به جایی می‌رسد

از تو دارم شکوه‌ها، اما قیامت می‌کنم

بی‌تو ای گل پیرهن، هرگاه در شب‌های هجر

سر به بالین می‌نهم، اول وصیت می‌کنم

مشتری را مژده باد از بی‌وقوفی‌های من

آب حیوان را چو خاک راه، قیمت می‌کنم

روی اگر برتافتم از آینه بیهوده نیست

معنیی خاطرنشان اهل صورت می‌کنم

حاصل دین را برهمن می‌دهد در راه عشق

خاطر از من جمع دار ای بت که خدمت می‌کنم

وصف زلف او مپرسید از من ای آشفتگان

زخم‌ها را همچو بوی خوش جراحت می‌کنم

ذره را در محفل خورشید تابان راه نیست

در حدیث وصل او بر خویش تهمت می‌کنم

چون به لطفت خو گرفتم، کار مشکل می‌شود

مهربانی پر مکن با من که عادت می‌کنم

این دل دیوانه دیگر قابل اصلاح نیست

من چه بی‌عقلم که مجنون را نصیحت می‌کنم

همچو دولت در به در افتم، گر از روی طمع

روی هرگز بر در ارباب دولت می‌کنم

جوهر اصلی ز هرکس می‌شود ظاهر سلیم

مدعی با من خصومت، من محبت می‌کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم

در لباسِ فقر کارِ اهلِ دولت می‌کنم

تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوش‌خِرام

در کمینم و انتظار وقتِ فرصت می‌کنم

واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن

[...]

امیرعلیشیر نوایی

بر در دیر مغان هرروز خدمت می‌کنم

صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت می‌کنم

پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می

سال‌ها از مستی آن باده عشرت می‌کنم

تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین

[...]

صائب تبریزی

چون نظر بر روی آن دشمن مروت می‌کنم

از بهار گریه گلریزان حسرت می‌کنم

تا به کی چون جام می عمرم به گردش بگذرد؟

مدتی در پای خُم قصد اقامت می‌کنم

اسیر شهرستانی

یاد چشمی را به افسون رام الفت می‌کنم

می‌نشینم گوشه‌ای تنها فراغت می‌کنم

ننگ سربازی است امید ترحم داشتن

جان فدای جور یار بی‌مروت می‌کنم

خاطر من مفلس و گنج روان عشق نیست

[...]

سیدای نسفی

شب چو یاد عارض آن شعله قامت می کنم

خانه را روشن تر از صبح قیامت می کنم

عمر خود را صرف می سازم به شادی همچو گل

تا مرا در شاخ برگی هست عشرت می کنم

بر سر خاری که از پایی به مژگان می کشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه