گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

بر در دیر مغان هرروز خدمت می‌کنم

صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت می‌کنم

پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می

سال‌ها از مستی آن باده عشرت می‌کنم

تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین

هر پریوش را به مهر خویش تهمت می‌کنم

خو گرم با جور منما لطف بی‌حد زانکه من

می‌فتم در رنج اگر این طور عادت می‌کنم

گرچه در دیرم گدا لیکن به یک پیمانه می

با صد افریدون و جم اظهار حشمت می‌کنم

وه چه عشق مفرط است این زانکه در هر چند روز

در دگر نوع جنون در شهر شهرت می‌کنم

گر مسلمانان بسوزندم جزا نبود هنوز

من که بهری کافری تغییر ملت می‌کنم

اینکه گه مغرور زهدم گاه پیر میکده

از تلون‌های حال خویش حیرت می‌کنم

خلوت زاهد پی مقصود باشد فانیا

لیک چون من یافتم مقصود خلوت می‌کنم

 
sunny dark_mode