یاد چشمی را به افسون رام الفت میکنم
مینشینم گوشهای تنها فراغت میکنم
ننگ سربازی است امید ترحم داشتن
جان فدای جور یار بیمروت میکنم
خاطر من مفلس و گنج روان عشق نیست
تکیه بر جمعیت گرد کدورت میکنم
محشر صد زخم ناسور است چاک سینهام
خواب خوش در بستر شور قیامت میکنم
از تغافل صد رهم گر خون بریزی چون اسیر
از دم تیغ تو احیای شهادت میکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات عمیق و دردهای درونی خود میپردازد. او به یاد یک چشم، یعنی معشوق خود، دچار افسون و جاذبه میشود و در گوشهای تنها نشسته و به آرامش فکری میرسد. شاعر به ننگ سربازی که در انتظار ترحم است اشاره میکند و میگوید جانش را فدای بیمرحمتی معشوق میکند. او احساس میکند که قلبش فقیر است و نمیتواند عشق را درک کند و به ناخالصیها و کدورتهای جمعیت تکیه میزند. شاعر با ذکر زخمهای عمیق سینهاش به محشر و قیامت اشاره میکند و در نهایت، اگرچه در دل رنج و اسارت است، حاضر است با عشق و شجاعت در برابر تیغ دشمن به شهادت برسد.
هوش مصنوعی: به یاد چشم کسی که به من جادو شده است، به آرامش مینشینم و در گوشهای تنها برای خودم آسایش و راحتی پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: انتظار رحم و لطف از دیگران، در واقع موجب شرمندگی است. من حاضر هستم جان خود را در راه عشق و بیوفایی یاری که بیرحم است، فدای آن کنم.
هوش مصنوعی: دل من در بیپولی است و شادی عشق را ندارد، به همین خاطر در جمعها بر ناامیدی تکیه میزنم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، درد و رنج فراوانی وجود دارد و زخمهای عمیقی در دلم دارم. اما من با خیال راحت در این لحظه، در دل این حال و هوای پر التهاب به آرامش میرسم.
هوش مصنوعی: اگر در غفلت و بیتوجهی تو، صد بار هم خون بریزی، من مانند اسیری که از زیر تیغ تو عبور میکند، باز هم به استقبال شهادت میروم و جانم را فدای این راه میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباسِ فقر کارِ اهلِ دولت میکنم
تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوشخِرام
در کمینم و انتظار وقتِ فرصت میکنم
واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
[...]
بر در دیر مغان هرروز خدمت میکنم
صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت میکنم
پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می
سالها از مستی آن باده عشرت میکنم
تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین
[...]
چون نظر بر روی آن دشمن مروت میکنم
از بهار گریه گلریزان حسرت میکنم
تا به کی چون جام می عمرم به گردش بگذرد؟
مدتی در پای خُم قصد اقامت میکنم
اختیار گوشه درمان است، همت میکنم
مینشینم همچو عنقا و فراغت میکنم
تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی
بر دل خود چون زنم ناخن، شجاعت میکنم
هرچه کردم شکر آن را، روزگار از من گرفت
[...]
شب چو یاد عارض آن شعله قامت می کنم
خانه را روشن تر از صبح قیامت می کنم
عمر خود را صرف می سازم به شادی همچو گل
تا مرا در شاخ برگی هست عشرت می کنم
بر سر خاری که از پایی به مژگان می کشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.