گنجور

 
اسیر شهرستانی

یاد چشمی را به افسون رام الفت می‌کنم

می‌نشینم گوشه‌ای تنها فراغت می‌کنم

ننگ سربازی است امید ترحم داشتن

جان فدای جور یار بی‌مروت می‌کنم

خاطر من مفلس و گنج روان عشق نیست

تکیه بر جمعیت گرد کدورت می‌کنم

محشر صد زخم ناسور است چاک سینه‌ام

خواب خوش در بستر شور قیامت می‌کنم

از تغافل صد رهم گر خون بریزی چون اسیر

از دم تیغ تو احیای شهادت می‌کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم

در لباسِ فقر کارِ اهلِ دولت می‌کنم

تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوش‌خِرام

در کمینم و انتظار وقتِ فرصت می‌کنم

واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن

[...]

امیرعلیشیر نوایی

بر در دیر مغان هرروز خدمت می‌کنم

صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت می‌کنم

پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می

سال‌ها از مستی آن باده عشرت می‌کنم

تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین

[...]

صائب تبریزی

چون نظر بر روی آن دشمن مروت می‌کنم

از بهار گریه گلریزان حسرت می‌کنم

تا به کی چون جام می عمرم به گردش بگذرد؟

مدتی در پای خُم قصد اقامت می‌کنم

سلیم تهرانی

اختیار گوشه درمان است، همت می‌کنم

می‌نشینم همچو عنقا و فراغت می‌کنم

تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی

بر دل خود چون زنم ناخن، شجاعت می‌کنم

هرچه کردم شکر آن را، روزگار از من گرفت

[...]

سیدای نسفی

شب چو یاد عارض آن شعله قامت می کنم

خانه را روشن تر از صبح قیامت می کنم

عمر خود را صرف می سازم به شادی همچو گل

تا مرا در شاخ برگی هست عشرت می کنم

بر سر خاری که از پایی به مژگان می کشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه