امشب که ز بختم به سوی بزم تو راه است
چون شمع، سراپای تنم وقف نگاه است
بی ابروی او بس که شب عید ملولم
در دیده هلالم چو پر زاغ سیاه است
جز نرمی خویشم ز کسی نیست حمایت
آیینه ام و موم مرا پشت و پناه است
آنجا که به یک شعله بسوزند جهان را
درویش اگر آه کشد، دشمن شاه است
حاجت چو سلیمم به گلستان کسی نیست
چون شمع مرا شعله گل طرف کلاه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این دلنوشته به وضعیت ناامیدی و حسرت خود اشاره میکند. او میگوید که با وجود آنکه به میهمانی عشق محبوبش میرود، احساس تنهایی و غم دارد. در این شب خاص، نگاه محبوبش برای او چون شمعی روشنگر است، اما حس میکند که بدون او بیارزش است. او همچنین به نرمی و لطافت خود اشاره میکند که در برابر مشکلات کسی را ندارد که حمایت کند. در نهایت، شاعر میگوید که اگرچه ممکن است مشکلات بزرگ و غیرقابل تحمل باشد، او به دنبال آرامش و زیبایی در زندگی است و به نوعی از محبوب میخواهد که مانند شعلهای زندگی او را روشن کند.
هوش مصنوعی: امشب که بخت من به سمت مجلس تو میرود، بدنم مانند شمع تنها برای نگاه تو آماده است.
هوش مصنوعی: بیابروی او، که من را در شب عید ناراحت کرده، در چشمانم مانند هلال ماه است که پر از تیرگی و سیاهی شده است.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از دیگران دریافت میکنم، لطافت و نرمی خودم است. آینه وجودم نشاندهنده شخصیت من است و موم، به عنوان یک پشتوانه، از من حمایت میکند.
هوش مصنوعی: جایی که یک درویش بتواند با یک ندا و آه خود آتش به جان جهان بیاندازد، باید دانست که او دشمن شاه محسوب میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که من به آرامش رسیدهام، نیازی به کسی ندارم. همانطور که شمع برای خود نورانی است، گل هم تنها در اطراف من زیباست و دیگران به فکر من نیستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ماه مرا رفتن با خیل و سپاه است
هر روز مرا دل بره و دیده براه است
پر گرد سپاه است دو رخسار من از غم
تا بر گل رخساره او گرد سپاه است
چون زلف درازش غم هجرانش دراز است
[...]
امروز مرا فرقت آن روی چو ماه است
در هجر ندانم که در آفاق چه ماه است
از خلق نخواهم که کنم درد تو پنهان
اما چه کنم این دو رخ زرد گواه است
گوید که مکش آه، مرا آه چه سازد
[...]
چشم همه را بر گل روی تو نگاه است
انصاف بده دیده مارا چه گناه است
طوبی چکنم من که خرابم ز قد تو
سرو تو مگر کمتر از آن شاخ گیاه است
مگذر ز وداع من بیمار که امروز
[...]
روزم سیه از پرتو آن چشم سیاه است
کز چین جبین سلسله جنبان نگاه است
خمیازه گل وقت سحر بی سببی نیست
غفلت نکنم، در خم آن طرف کلاه است
بر داغ سیه روزی عشاق ببخشای
[...]
دل را ز نگه دام هوس بر سر راه است
در مزرع غم ریشهٔ این دانه نگاه است
بیدرد نجوشد نفس از سینهٔ عاشق
موجی که از این بحر دمد شعلهٔ آه است
این دشت زیارتکده منظره کیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.