گنجور

 
سلیم تهرانی

یار ما مونس بد و نیک است

ما چه دوریم و او چه نزدیک است

دل من از خیال طره ی او

همچو پای چراغ، تاریک است

در سر کوی او یقینم شد

که فلک نیز از مفالیک است

کشت قسمت مرا که بر دهقان

آب باریک، رنج باریک است

الفت دل به چشم مست بتان

آشنایی ترک و تاجیک است

کمرش را سلیم تنگ مگیر

باخبر باش، رشته باریک است