ای صافتر تو را ز هر آئینه سینهای
آرد مگر در آینه رویت قرینهای
مایل به رحم شد فلک کینهجو به من
با من ولی هنوز تو در فکر کینهای
خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست
در خیل بندگان کمینت کمینهای
اهل هوس چو ما به تو مایل ولی کجا
دارد صفای آینه هر آبگینهای؟
عالم ز اشکم ار شده ویران تو را چه غم
از اینکه ایمن است ز طوفان سفینهای
اندیشهای ز مفلسیم نیست تا مراست
از گنج عشق در دل ویران دفینهای
خوبان به جای زر نستانند در نظم
ورنه (سحاب) دارم از این در خزینهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف زیبایی و عشق میپردازد و از خلوص و شفافیت درونی میگوید. اشاره به اینکه دلش صافتر از هر آیینهای است و در جستجوی حقایق ظاهری وجود انسانها و عشق عمیق به آنهاست. با وجود کینهتوزیها، شاعر همچنان به معشوق فکر میکند و نشان میدهد که زیبایی واقعی در عمق دل و در عشق نهفته است. او به غم و اندوه ناشی از جدایی و درد عشق اشاره میکند و بیان میدارد که ثروت واقعی او عشق و احساسات درونیاش است نه مادیات. این شعر در نهایت با تأکید بر ارزشهای معنوی و عشق حقیقی به تصویر کشیده میشود.
هوش مصنوعی: ای دل، آیا در سینهات چیزی میتواند تا این حد صاف و خالص باشد که مانند یک آینه تصویر تو را به وضوح نشان دهد؟ مگر اینکه خودت در آینهات تصویر روشنی از خودت داشته باشی؟
هوش مصنوعی: آسمان که همیشه به من بدی کرده بود، حالا کمی به من رحم کرده است، اما تو هنوز در فکر انتقام از من هستی.
هوش مصنوعی: اگرچه خورشید بالاترین مقام را در آسمان دارد، اما در میان انبوه بندگان، شخصیتی معمولی هم وجود دارد که در خفا و در کمین است.
هوش مصنوعی: افراد هوسباز مانند ما به تو جذب شدهاند، اما آیا میتوان در هر ظرف شفاف و زیبای شیشهای، صفای آینهای را پیدا کرد؟
هوش مصنوعی: اگر عالم به خاطر اشکهایم ویران شده باشد، تو خم به ابرو نیاور که کشتی تو از طوفان در امان است.
هوش مصنوعی: فکر و خیال ما از فقر و تنگدستی سرچشمه نمیگیرد؛ بلکه در دل ویران ما، گنجینهای از عشق نهفته است.
هوش مصنوعی: زیبایان از طلا و زر بینیاز هستند و در کلام و شعر خود به چیزهای بهتری میپردازند، وگرنه من از این در، گنجینهای دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که نیست در دل ازین سر سکینهای
نبود کم از کم و بود از کم کمینهای
خواهی که از قرینه بدانی که عشق چیست
ناخورده می ز عشق ندانی قرینهای
در دار ملک عشق خلیفه کسی بود
[...]
ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای
دانی که آه سوختگان را اثر بود
مگذار نالهای که برآید ز سینهای
زیور همان دو رشته مرجان کفایت است
[...]
ساقی ز بامداد بیاور قِنینهای
بردار بانگِ قهقهه از آبگینهای
نقدینه بهشت مهیّا نمیشود
لطفی کنی ز ما بستانی رهینهای
حالی در این معامله مصرف نمیشود
[...]
ای ماه و مشتری ز جمالت قرینهای
وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینهای
گر میزنی به تیغ، نداریم سر دریغ
سر چون توان کشید ز مهری به کینهای؟
مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد
[...]
ای در درون سینه ز مهرت دفینهای
نگذاشت طرّهٔ تو دلی را به سینهای
مهرم فزوده کین تو کین تو مهر من
حیرانم آن چه مهر بود این چه کینهای
در بحر عشق ای که تو را میل ساحل است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.