گنجور

 
اوحدی

ای ماه و مشتری ز جمالت قرینه‌ای

وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینه‌ای

گر می‌زنی به تیغ، نداریم سر دریغ

سر چون توان کشید ز مهری به کینه‌ای؟

مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد

گر باشدش ز دانهٔ خال تو چینه‌ای

هر لحظه آن دو ساعد سیمین نهان کنند

در جان من به دست محبت دفینه‌ای؟

دل در خمار هجر تو می‌میرد، ای نگار

بفرست ازان شراب تعطف قنینه‌ای

ساکن نمی‌شود غم عشقت ز جان ما

یارب، فرو فرست به دلها سکینه‌ای

قاصد نبرد نامه، که از آب چشم خلق

پیش تو آمدن نتوان بی‌سفینه‌ای

پیغام ما چگونه رسد نزد آن حرم؟

چندان رسولش آمده از هر مدینه‌ای

چشمت ز فتنه بین که: به پیش من آورد

در معرضی که زلف تو باشد پسینه‌ای

اشکم چو سیم دیدی و زر خواستی ز من

پنداشتی که باشد از آنم خزینه‌ای؟

گر در بهای بوسه لبت زر طلب کند

مشکل کشد کمان تو چون من کمینه‌ای

روزی نشد که غمزهٔ مست تو سنگدل

بر راه اوحدی نشکست آبگینه‌ای

صافی کجا شود دل او زین عتابها؟

تا با تو سینه‌ای نرساند به سینه‌ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

آن را که نیست در دل ازین سر سکینه‌ای

نبود کم از کم و بود از کم کمینه‌ای

خواهی که از قرینه بدانی که عشق چیست

ناخورده می ز عشق ندانی قرینه‌ای

در دار ملک عشق خلیفه کسی بود

[...]

سعدی

ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای

ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه‌ای

دانی که آه سوختگان را اثر بود

مگذار ناله‌ای که برآید ز سینه‌ای

زیور همان دو رشته مرجان کفایت است

[...]

حکیم نزاری

ساقی ز بامداد بیاور قِنینه‌ای

بردار بانگِ قهقهه از آبگینه‌ای

نقدینه بهشت مهیّا نمی‌شود

لطفی کنی ز ما بستانی رهینه‌ای

حالی در این معامله مصرف نمی‌شود

[...]

سحاب اصفهانی

ای صاف‌تر تو را ز هر آئینه سینه‌ای

آرد مگر در آینه رویت قرینه‌ای

مایل به رحم شد فلک کینه‌جو به من

با من ولی هنوز تو در فکر کینه‌ای

خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سحاب اصفهانی
قاآنی

دارم نگار سنگدل سیم سینه‌ای

کز فرط مهر او به دلم نیست کینه‌ای

او همچو کعبه ساکن و خلقی بسان حاج

احرام بسته سوی وی از هر مدینه‌ای

چون زلف عنبرین که بود زیب گردنش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه