گنجور

 
حکیم نزاری

ساقی ز بامداد بیاور قِنینه‌ای

بردار بانگِ قهقهه از آبگینه‌ای

نقدینه بهشت مهیّا نمی‌شود

لطفی کنی ز ما بستانی رهینه‌ای

حالی در این معامله مصرف نمی‌شود

هر چند پر جواهر دارم خزینه‌ای

هر نوع و هر چنان که توانی بساز هین

هان زود اضطرابِ دلم را سکینه‌ای

چیزی چنان که حاصلِ وقتی بود سبک

پیوند کن قرینه حال از قرینه‌ای

مرغِ مراد هم شود آخر به حیله صید

بر رویِ دام تعبیه می پاش چینه‌ای

تو ختمِ ساقیانی در بزمِ خلدِ اُنس

ما در میان حلقه مجلس نگینه‌ای

تو در مکانِ حکمِ ریاست ممکَنی

ما در صفِ نِعال کم از هر کمینه‌ای

مستان که در ولایتِ حکمِ تو می‌روند

هشدار تا ز خود نخراشند سینه‌ای

خود کی بود به نیک و بد اصحابِ وجد را

با هیچکس به شنقصه بغض و کینه‌ای

هر کس بر آن که بر صفتِ گنجِ کُنجِ ما

حاصل کند ز ملکِ قناعت دفینه‌ای

ز این بحر خود برون نبرد هیچ ناخدا

الّا ز دست کارِ نزاری سفینه‌ای

جان است می به کالبد آخر مگوی بیش

چون جان برون شود چه فلاح از گلینه‌ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

آن را که نیست در دل ازین سر سکینه‌ای

نبود کم از کم و بود از کم کمینه‌ای

خواهی که از قرینه بدانی که عشق چیست

ناخورده می ز عشق ندانی قرینه‌ای

در دار ملک عشق خلیفه کسی بود

[...]

سعدی

ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای

ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه‌ای

دانی که آه سوختگان را اثر بود

مگذار ناله‌ای که برآید ز سینه‌ای

زیور همان دو رشته مرجان کفایت است

[...]

اوحدی

ای ماه و مشتری ز جمالت قرینه‌ای

وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینه‌ای

گر می‌زنی به تیغ، نداریم سر دریغ

سر چون توان کشید ز مهری به کینه‌ای؟

مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد

[...]

سحاب اصفهانی

ای صاف‌تر تو را ز هر آئینه سینه‌ای

آرد مگر در آینه رویت قرینه‌ای

مایل به رحم شد فلک کینه‌جو به من

با من ولی هنوز تو در فکر کینه‌ای

خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سحاب اصفهانی
قاآنی

دارم نگار سنگدل سیم سینه‌ای

کز فرط مهر او به دلم نیست کینه‌ای

او همچو کعبه ساکن و خلقی بسان حاج

احرام بسته سوی وی از هر مدینه‌ای

چون زلف عنبرین که بود زیب گردنش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه