ای در درون سینه ز مهرت دفینهای
نگذاشت طرّهٔ تو دلی را به سینهای
مهرم فزوده کین تو کین تو مهر من
حیرانم آن چه مهر بود این چه کینهای
در بحر عشق ای که تو را میل ساحل است
زین لجه کی رسید به ساحل سفینهای
در گوش من سرود مغنی خوشست لیک
با آن غنا که خواست ز خلق فتینهای
این راست گوهری خوش و آن را در خوشاب
این دیده مخزنی بود آن لب خزینهای
زلف بنفشه طرّهٔ سنبل ندیدهاند
گویند اگر به عارض و رخ بیقرینهای
بر آتش (سحاب) فشان آبی از وفا
چون او به شکر اینکه به تاب و تبی نهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به توصیف عواطف عاشقانه و درگیریهای درونی شاعر مربوط میشود. شاعر از عشق و مهر عمیقش به محبوب سخن میگوید و از کینهای که در این عشق وجود دارد، شگفتزده است. او عشق را به دریا و محبوبش را به ساحل تشبیه کرده و میگوید که چگونه دو احساس متضاد، یعنی عشق و کینه، در دلش درگیرند. شاعر همچنین به زیباییهای محبوب اشاره میکند و از زیباییهای او و لطافت کلامش میگوید. در نهایت، شاعر از وفایی که محبوبش باید داشته باشد، یاد میکند و خواستار آبی از وفا بر آتش عشقش میشود.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو مانند گنجی در دل من پنهان است و به خاطر آن، هیچکس در دلش به اندازه من تو را دوست ندارد.
هوش مصنوعی: محبت من به تو باعث شده که این کینهات برایم عجیب و گیجکننده باشد. من نمیدانم این کینه چیست در حالی که محبت باید وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در دریای عشق، ای کسی که آرزوی رسیدن به ساحل را داری، با این امواج طوفانی، چطور ممکن است کشتیات به ساحل برسد؟
هوش مصنوعی: در گوشم صدای خوشی از خوانندهای میآید، اما این آهنگ با آن شور و هیجانی که در دل مردم است، همخوانی ندارد.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که یک گوهر باارزش و زیبا وجود دارد و در جایی دلپذیر و خوشبو، چشمی به عنوان مخزن آن وجود دارد. همچنین به لب اشاره میشود که مانند خزانهای از آن گوهرهای زیبا پر شده است.
هوش مصنوعی: موهای مشکی و زیبا مانند بنفشه است، آنقدر که هنوز سنبل را ندیدهاند. میگویند اگر بر روی چهرهای نامنظم و بینظم بیافتد، چه جلوهای دارد.
هوش مصنوعی: به آتش ابری وفادار ببار که از روی محبت و شکرگزاری نمیسوزی و عذاب نمیکشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که نیست در دل ازین سر سکینهای
نبود کم از کم و بود از کم کمینهای
خواهی که از قرینه بدانی که عشق چیست
ناخورده می ز عشق ندانی قرینهای
در دار ملک عشق خلیفه کسی بود
[...]
ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای
دانی که آه سوختگان را اثر بود
مگذار نالهای که برآید ز سینهای
زیور همان دو رشته مرجان کفایت است
[...]
ساقی ز بامداد بیاور قِنینهای
بردار بانگِ قهقهه از آبگینهای
نقدینه بهشت مهیّا نمیشود
لطفی کنی ز ما بستانی رهینهای
حالی در این معامله مصرف نمیشود
[...]
ای ماه و مشتری ز جمالت قرینهای
وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینهای
گر میزنی به تیغ، نداریم سر دریغ
سر چون توان کشید ز مهری به کینهای؟
مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد
[...]
ای صافتر تو را ز هر آئینه سینهای
آرد مگر در آینه رویت قرینهای
مایل به رحم شد فلک کینهجو به من
با من ولی هنوز تو در فکر کینهای
خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.