هر که را بوئی از آن طرهٔ پرچین آمد
فارغ از مشک ختا و ختن و چین آمد
آب و رنگ رخ یار است که در باغ عیان
از گل و لاله و از سنبل و نسرین آمد
چکنم گر نشوم کافر عشقش که مرا
غمزه اش راهزن عقل و دل و دین آمد
باز آید دل از آن طرهٔ چون پر غراب
باز اگر صعوهٔی از چنگل شاهین آمد
تلخ باشد بنظر تیشه زدن بر سر لیک
آنچه بر کوهکن آمد همه شیرین آمد
خوش بود حالت آن عاشق دلخسته صغیر
که نگارش بدم مرگ به بالین آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر از بوی خوش طرهای صحبت میکند که او را از مشکلات و غمهای دور میکند، و زیبایی رخ یار را با گلها و گیاهان به تصویر میکشد. عشق او در نظرش بسیار مهم است و غمزه معشوق عقل و دلش را به چالش میکشد. همچنین اشاره میکند که سختیها و مشکلات زندگی، در مقایسه با شیرینی عشق و زیبایی معشوق، کماهمیتاند. در نهایت، شاعر به حالت یک عاشق جوان و دلخسته اشاره کرده و میگوید که عشق او قوت و زندگی جدیدی به او بخشیده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که عطر و بوی آن موهای بافته شده را حس کند، دیگر به دل مشغولیهای دور از کشور و ملاقات با دیگران فکر نمیکند.
هوش مصنوعی: ظاهر زیبای معشوق همانند آب و رنگ است که در باغ به وضوح از گلها، لالهها، سنبلها و نسرینها نمود پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: اگر به عشق او کافر نشوم، چه کنم؟ زیرا نگاههای فریبندهاش به عقل، دل و دین من آسیب میزند و مرا گمراه میکند.
هوش مصنوعی: دل دوباره به آن موی زیبایی چون دمی از پرندهای سرازیر برمیگردد، اگر پرندهای از چنگال شاهینی آزاد شود.
هوش مصنوعی: حس میشود که تیشه زدن به سنگ و کوه کار سخت و تلخی است، اما تمام زحمتی که کوهنوردی کشیده، برای او شیرین و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: حالت عاشق جوان که دلش شکسته است، خوش است، زیرا وقتی او از مرگ به عنوان نزدیکترین چیز به خود یاد میکند، احساس نزدیکی و ارتباط با آن دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سحرم دولتِ بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتیِ نافه گشای
[...]
دوشم آن دلبر غمخوار به بالین آمد
شاد و خندان بگشاد دل غمگین آمد
گفت برخیز زجا فیض سحر را در یاب
ملک از بام سموات به پائین آمد
بوی رحمان که در آفاق جهان مستترست
[...]
فالی از داغ زدم دل چمنآیین آمد
ورق لاله به یک نقطه چه رنگین آمد
جرأت سعی، دماغ تپشآرایی کیست
پای خوابیدهٔ ما آبله بالین آمد
چون دو ابرو که نفس سوختهٔ ربط همند
[...]
نیمه شب بر سرم آن خسرو شیرین آمد
خفته بودم که مرا بخت به بالین آمد
آمد آن گونه که تقریر نمودن نتوان
چون توان گفت به تن جان به چه آیین آمد
قامت افروخته افروخت رُخ طُرّه ی پَریش
[...]
ای به لب آمده جان یار به بالین آمد
صبر کن وقت نثار من مسکین آمد
آمد آن شاه ختن با شکن زلف سیاه
شهر آراسته شد قافله چین آمد
گشت چون گونه او خانه من رشک بهار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.