گنجور

 
بیدل دهلوی

فالی از داغ زدم دل چمن‌آیین آمد

ورق ‌لاله‌ به‌ یک نقطه چه ‌رنگین ‌آمد

جرأت سعی‌، دماغ تپش‌آرایی کیست

پای خوابیدهٔ ما آبله بالین آمد

چون دو ابرو که نفس سوختهٔ ربط همند

تیغ او زخم مرا مصرع تضمین آمد

عافیت می‌طلبی بگذر از اندیشهٔ جاه

شمع را آفت سر افسر زرین آمد

تلخکامی‌ست ز درک من و ما حاصل‌ کوش

بی‌حلاوت بود آن‌کس‌ که سخن‌چین آمد

صفحهٔ سادهٔ هستی رقم غیر نداشت

هرکه شد محرم این آینه خودبین آمد

سایه از جلوهٔ خورشید چه اظهار کند

رفتم از خویش ندانم به چه آیین آمد

هرکسی در خور خود نشئهٔ راحت دارد

خار پا را ز گل آبله بالین آمد

در خزان غوطه زن و عرض بهاری دریاب

عالمی رفت به بیرنگی و رنگین آمد

صبر کردیم و به وصلی نرسیدیم افسوس

دامن ما ته سنگ از دل سنگین آمد

بیدل از عجز طلب صید فراغت داریم

سایه را بخت نگون طرهٔ مشکین آمد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

سحرم دولتِ بیدار به بالین آمد

گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام

تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد

مژدگانی بده ای خلوتیِ نافه گشای

[...]

فیض کاشانی

دوشم آن دلبر غمخوار به بالین آمد

شاد و خندان بگشاد دل غمگین آمد

گفت برخیز زجا فیض سحر را در یاب

ملک از بام سموات به پائین آمد

بوی رحمان که در آفاق جهان مستترست

[...]

بیدل دهلوی

گل به سر، جام به کف‌، آن چمن‌ آیین آمد

میکشان مژده‌، بهار آمد و رنگین آمد

طبعم از دست زبان‌سوز تبی داشت چو شمع

عاقبت خامشی‌ام بر سر بالین آمد

نخل‌ گلزار محبت ثمر عیش نداد

[...]

محیط قمی

نیمه شب بر سرم آن خسرو شیرین آمد

خفته بودم که مرا بخت به بالین آمد

آمد آن گونه که تقریر نمودن نتوان

چون توان گفت به تن جان به چه آیین آمد

قامت افروخته افروخت رُخ طُرّه ی پَریش

[...]

صفای اصفهانی

ای به لب آمده جان یار به بالین آمد

صبر کن وقت نثار من مسکین آمد

آمد آن شاه ختن با شکن زلف سیاه

شهر آراسته شد قافله چین آمد

گشت چون گونه او خانه من رشک بهار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه