از صفای دل نباشد حاصلی درویش را
نان به خون تر میشود صبحِ صداقتکیش را
نیست غیر از بستنِ چشم و لب و گوش و دهان
رخنهای گر هست این زندانِ پر تشویش را
شرکت روزی خسیسان را به فریاد آورد
بر سرِ نانپاره سگ دشمن بود درویش را
مردمِ کوتهنظر در انتظارِ محشرند
نقد باشد محنتِ فردا مآلاندیش را
آسمانِ سنگدل از خاکِ راهش برنداشت
بر زمین چندان که زد خورشیدِ تابان خویش را
در خورِ پروانهام بزمِ جهان شمعی نداشت
سوختم از گرمی پرواز، بالِ خویش را
صبرکن بر تلخکامیها که آخر روزگار
چشمهسارِ نوش سازد بوسهگاهِ نیش را
از حبابِ خود هزاران چشم در هر جلوهای
میکند ایجاد دریا تا ببیند خویش را
گر به درد آمد دلت از نالهٔ صائب، ببخش
ناله دردآلود میباشد درونِ ریش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عمیقترین احساسات درونی درویش و نگرانیهای او پرداخته است. شاعر به مشکلات و دشواریهای زندگی اشاره میکند و میگوید که صبر و تحمل در برابر تلخیها در نهایت به خوشبختی منتهی خواهد شد. همچنین او به نقدهایی که مردم کوتهنظر در مورد آینده دارند میپردازد و به بیوفایی آسمان و زمین اشاره میکند. در نهایت، شاعر از درد و رنج خود نمیگوید که فقط حبابی از خود بر جای میگذارد و درک عمیق از وضعیت خود را بیان میکند.
هوش مصنوعی: اگر در دل انسان پاکی و صفا نباشد، درویش نمیتواند چیزی به دست آورد. حتی نان او از خون خود برتری پیدا میکند و این موضوع بر صداقت و راستیاش تأثیر منفی میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر این زندان پر از ناراحتی و تشویش است، به جز بستن چشم و لب و گوش و دهان، راهی برای فرار و رهایی از آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: روزی، جمعی از انسانهای قسیالقلب از سر بیرحمی بر سر یک تکه نان با هم دعوا کردند و این در حالی بود که یک درویش در گوشهای از آنها به تماشا نشسته بود. در حقیقت، این نمایش نشاندهنده عمق بیاخلاقی و غفلت آن افراد نسبت به نیازمندان و انسانیت بود.
هوش مصنوعی: افراد با دیدگاه محدود تنها به آیندهی خطرناک و دشواری که در انتظارشان است فکر میکنند، در حالی که شخصی که دوراندیش است، در حال حاضر با مشکلات خود روبروست و به فکر راهحلهای بهتری برای آینده است.
هوش مصنوعی: آسمان بیاحساس، آنقدر که خورشید درخشان خود را بر زمین نشاند، از خاک مسیرش کم نکرد.
هوش مصنوعی: در مهمانی جهان که برای پروانههاست، شمعی وجود نداشت. من از حرارت پرواز سوختم و بالهایم را از دست دادم.
هوش مصنوعی: بر صبر کن در برابر ناامیدیها، زیرا در پایان زمان، شادی و خوشبختی همچون چشمهای از نعمتها به تو خواهد رسید و مکان نیش و زهر به جایی برای بوسه و محبت تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: حباب، با وجود خود در هر نمایی، هزاران چشم را به وجود میآورد تا دریا را ببیند و خودش را در آن مشاهده کند.
هوش مصنوعی: اگر دل تو از نالههای صائب آزار میبیند، باید بدانی که این نالهها ناشی از درد درونی اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
درنگر اندر رخ من تا ببینی خویش را
درنگر رخسار این دیوانهٔ بیخویش را
عشق من خالی و باقی را به زیر خاک کرد
آن گذشته یاد نارد ننگرد مر پیش را
تا ز موی او در آویزان شدست این جان من
[...]
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
اختیار آن است کاو قسمت کند درویش را
آن که مکنت بیش از آن خواهد که قسمت کردهاند
گو طمع کم کن که زحمت بیش باشد بیش را
خمر دنیا با خمار و گل به خار آمیختهست
[...]
من ز بهرت دوست دارم جان عشقاندیش را
کز سگان داغ او کردم دل درویش را
وقت را خوش دار بر روی بتان، چون رفتنی ست
یاد کن آخر فرامش کشتگان خویش را
عقل اگر گوید که عشق از سر بنه، معذور دار
[...]
بیش از این مپسند در زاری منِ درویش را
پادشاهی رحمتی فرما گدای خویش را
چارهٔ درد دل ما را که داند جز غمت
غیر مرهم کس نمی داند دوای ریش را
چون سر زلف تو پیش چشم دزدی پیشه کرد
[...]
من که جا کردم به دل آن کافر بدکیش را
گوش کردن کی توانم قول نیک اندیش را
ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
رسم دلجویی ندارد یارب آن سلطان حسن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.