گنجور

 
صائب تبریزی

نوشِ این غمخانه در دنبال دارد نیش را

شکوه‌ای از تلخکامی نیست دوراندیش را

سوزِ دل از دست می‌گیرد عنانِ اختیار

شمع نتواند گره زد اشک و آهِ خویش را

خالِ مشکین است ازان سیبِ ذَقَن ظاهر شده؟

یا شبِ قدری است گِرد آورده نورِ خویش را

حاصلی غیر از جگر‌ خوردن ندارد راستی

نان به خون تر می‌شود صبحِ صداقت‌کیش را

پیشِ پای فکرِ رنگین هیچ راهی دور نیست

چون حنا یک شب به هندستان رساند خویش را

می‌رود از کوته‌اندیشی به استقبالِ مرگ

بی ضرورت می‌دواند هر که اسبِ خویش را

گر‌چه می‌سازند خود را دیگران در خانه جمع

گم کند در خانهٔ آیینه خودبین خویش را

پاسِ همراهانِ کاهل سنگِ راهِ من شده است

ور‌نه صائب من به منزل می‌رساندم خویش را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

درنگر اندر رخ من تا ببینی خویش را

درنگر رخسار این دیوانهٔ بی‌خویش را

عشق من خالی و باقی را به زیر خاک کرد

آن گذشته یاد نارد ننگرد مر پیش را

تا ز موی او در آویزان شدست این جان من

[...]

سعدی

ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را

اختیار آن است کاو قسمت کند درویش را

آن که مکنت بیش از آن خواهد که قسمت کرده‌اند

گو طمع کم کن که زحمت بیش باشد بیش را

خمر دنیا با خمار و گل به خار آمیخته‌ست

[...]

امیرخسرو دهلوی

من ز بهرت دوست دارم جان عشق‌اندیش را

کز سگان داغ او کردم دل درویش را

وقت را خوش دار بر روی بتان، چون رفتنی ست

یاد کن آخر فرامش کشتگان خویش را

عقل اگر گوید که عشق از سر بنه، معذور دار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خیالی بخارایی

بیش از این مپسند در زاری منِ درویش را

پادشاهی رحمتی فرما گدای خویش را

چارهٔ درد دل ما را که داند جز غمت

غیر مرهم کس نمی داند دوای ریش را

چون سر زلف تو پیش چشم دزدی پیشه کرد

[...]

جامی

من که جا کردم به دل آن کافر بدکیش را

گوش کردن کی توانم قول نیک اندیش را

ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم

ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را

رسم دلجویی ندارد یارب آن سلطان حسن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه