گنجور

 
صائب تبریزی

خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن

به روی سبزه و گل همچو آب غلطیدن

جهان بهشت شد از نوبهار، باده بیار

که در بهشت حلال است باده نوشیدن

کنون که شیشه می مالک الرقاب شده است

ز عقل نیست سر از خط جام پیچیدن

دو نعمت است که بالاترین نعمتهاست

شراب خوردن و در پای یار غلطیدن

پیاله از کف ساقی به ناز می گیرم

درین بهار که دارد دماغ گل چیدن؟

به غیر عشق که هر روز سخت تر گردید

کدام کار که آسان نشد به ورزیدن؟

لباس شهرت شمع است جامه فانوس

به راز عشق محال است پرده پوشیدن

به اشک و آه اگر دسترس بود صائب

خوش است دامن شب را به دست پیچیدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

میان باغ حرام است بی تو گردیدن

که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن

و گر به جام برم بی تو دست در مجلس

حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه

[...]

کمال خجندی

چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن

گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن

دلا چو در حرم عشق میروی خود را

چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن

به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن

مراد من بود از گل جمال او دیدن

گرفته دست نگاری به دست در بستان

به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن

چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
حافظ

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن

به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟

[...]

نظام قاری

چو دیده در طلبت واجبست گردیدن

سرشک را بهمه جانبی دوانیدن

ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن

عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن

بپوستین تن لرزان مابدی در یاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه