چو دیده در طلبت واجبست گردیدن
سرشک را بهمه جانبی دوانیدن
در جواب آن
ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن
عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن
بپوستین تن لرزان مابدی در یاب
زما بود همه لخشیدن از تو بخشیدن
زپیر خرقه شنیدم که هست راه نجات
چو پنبه آستر و روبهم رسانیدن
توان فروختن از بهر خوردنی دستار
ولی بسر که تواند مبار پیچیدن
زطبع من صفت گوی پیشواز طلب
که کار اوست درین باب در چکانیدن
مدر حصیر و چوزیلو بگوشه ساکن شو
بسان تکیه نمد چند هرزه گردیدن
زقرض هفته چو باید خریدن ارمک و صوف
بنزد قاری از ان به لباس پوشیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره عشق و طلب و سختیهای آن. شاعر از حالتهایی چون گریه و لرزیدن در عشق سخن میگوید و به توصیف احساسات و وضعیت روحی خود میپردازد. او به اهمیت شتاب در درخواست عشق اشاره میکند و بیان میکند که در جستجوی عشق، باید به توصیههای پیران گوش داد. در نهایت، شاعر به نیاز به پوشش و آراستگی برای نشان دادن عشق اشاره میکند و به خرید لباس و وسایل اشاره میکند. این شعر به طور کلی احوال عاشقانه و دشواریهای آن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی که چشم به دنبال توست، لازم است که اشک به هر سو بچرخد و در جستجوی تو حرکت کند.
هوش مصنوعی: وقتی دختر زیبای روسی چادرش را برافکند، از عشقش آنچنان هیجانزده شد که خواست عمامهاش را به دور سر بپیچد و بگردد.
هوش مصنوعی: در پوست تن لرزان ما، چیزی جز تو نیست. همه آنچه ما به تو میدهیم، از تو سرچشمه میگیرد و به تو بازمیگردد.
هوش مصنوعی: از فردی که در راه عرفان و spirituality تجربه دارد، شنیدم که راه رهایی و نجات مانند پنبه است که باید به درستی به هم دوخته شود.
هوش مصنوعی: هر کسی میتواند به خاطر غذا و معاش خود، از امکانات و وسایلش صرفنظر کند، اما استفاده از سر و عقل و هوش خود را نمیتوان به همین سادگی واگذار کرد.
هوش مصنوعی: از طبیعت من، صفت سخن را پیشاپیش بخواه که این کار اوست در این زمینه، در تلاش برای بیان حقیقت.
هوش مصنوعی: در کنار حصیر و چوبی، آرام بنشین، مانند تکیهای که بر روی آن است، و از سرگردانی و بیهدفی خارج شو.
هوش مصنوعی: هر هفته باید برای خریدن فرش و پشم از قاری، لباس بپوشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن
خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه
[...]
چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن
گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن
دلا چو در حرم عشق میروی خود را
چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن
به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم
[...]
به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن
مراد من بود از گل جمال او دیدن
گرفته دست نگاری به دست در بستان
به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن
چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش
[...]
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟
[...]
خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن
به روی سبزه و گل همچو آب غلتیدن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.