گنجور

 
کمال خجندی

چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن

گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن

دلا چو در حرم عشق میروی خود را

چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن

به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم

در آن زمان که بگیرم به خاک پوسیدن

اگر نه داعیة شبروست زلف ترا

چه موجیست بدامن چراغ پوشیدن

بکشت پیچش آن زلف تا بدار مرا

چنان که دام کشد مرغ را ز پیچیدن

همیشه گرد تو خواهیم چون کمر گردید

که گرد موی میانان خوش است گردیدن

کمال وصف میانش اگر کنی تحریر

قلم بباید باریکتر تراشیدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

میان باغ حرام است بی تو گردیدن

که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن

و گر به جام برم بی تو دست در مجلس

حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه

[...]

کمال خجندی

خوش است بر لب معشوق مست بوسیدن

به باد روی دلارام باده نوشیدن

چه عمر خوش که گذشتی بوصل یار مرا

اگر مراد میسر شدی به کوشیدن

رنیم ار چه نصیحت کند ولی نتوان

[...]

جهان ملک خاتون

به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن

مراد من بود از گل جمال او دیدن

گرفته دست نگاری به دست در بستان

به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن

چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
حافظ

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن

به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟

[...]

نظام قاری

چو دیده در طلبت واجبست گردیدن

سرشک را بهمه جانبی دوانیدن

ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن

عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن

بپوستین تن لرزان مابدی در یاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه