گنجور

 
صائب تبریزی

زکات صحت جسم است خسته پرسیدن

نگاهبانی عمرست پیش پا دیدن

اگر چه خواب ترا نیست بخت بیداری

مدار دست ز تمهید چشم مالیدن

به هیچ عذر نمانده است دسترس ما را

به غیر ناخن خجلت زمین خراشیدن

چه میوه های گلوسوز در قفا دارد

به خاک ره زر خود چون شکوفه پاشیدن

مشو ز لغزش پا ناامید در ره عشق

که قطع می شود این ره به پای لغزیدن

خموش باش که سنجیدگان عالم را

سبکسری است به میزان خویش سنجیدن

بپوش چشم خود از عیب مردمان صائب

ترا که نیست میسر برهنه پوشیدن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

میان باغ حرام است بی تو گردیدن

که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن

و گر به جام برم بی تو دست در مجلس

حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه

[...]

کمال خجندی

چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن

گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن

دلا چو در حرم عشق میروی خود را

چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن

به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن

مراد من بود از گل جمال او دیدن

گرفته دست نگاری به دست در بستان

به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن

چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
حافظ

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن

به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟

[...]

نظام قاری

چو دیده در طلبت واجبست گردیدن

سرشک را بهمه جانبی دوانیدن

ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن

عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن

بپوستین تن لرزان مابدی در یاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه