به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن
مراد من بود از گل جمال او دیدن
گرفته دست نگاری به دست در بستان
به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن
چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش
به گاه بوسه ربودن به دست پیچیدن
ز سرو قامت رعنای او به وقت کنار
هزار درد توان از میان او چیدن
چو نرگس ارچه شد آزاد قامتش چه خوشست
بنفشه وار مرا خاک پاش بوشیدن
دو چشم مست تو بر حال من نمی بخشد
اگرچه سهل بود پیش مست بخشیدن
ز ابر رحمت حق گرچه گریه خوش باشد
خوشست نیز چو گل ز آفتاب خندیدن
ز شاه مات جفایش عناست بر دل من
نماند چاره ی ما غیر عرصه برچیدن
سخن زیاده مگوی ای جهان که حیف بود
گهر به دست خرد دادن و نسنجیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عاشقانه خود را به تصویر میکشد. او به باغ میرود تا گل بچیند و امیدوار است جمال معشوقش را ببیند. او با دستی زیبا در بستان گام برمیدارد و از زیبایی گلها لذت میبرد. شاعر به زیبایی زلفهای معشوق و قامتش اشاره میکند و میگوید که در کنار او تمام دردها فراموش میشود. همچنین، به جذابیت و تأثیر چشمان معشوق اشاره دارد و میگوید که حتی با وجود اینکه در زندگی مشکلاتی هست، زیبایی و خوشیهای طبیعی مانند خنده گل و بارش باران باعث شادی میشوند. در نهایت، شاعر از غم عشق و جدایی صحبت کرده و میگوید که بیشتر از این نباید حرف زد، چرا که ارزش عشق را نمیتوان با کلمات سنجید.
هوش مصنوعی: دل من در صبح زود به باغ رفت تا گل بچیند و آرزوی من دیدن زیبایی او بود.
هوش مصنوعی: دستی زیبا در باغ به دست گرفته شده و با شوق و شادی در میان چمن و لالهها گشت وگذار میکند.
هوش مصنوعی: چقدر زیباست زمانی که با یک بوسه، موهای پیچ در پیچ او را در دست بگیرم و بچرخانم.
هوش مصنوعی: در کنار قامت زیبای او، میتوان از میان هزاران درد و مشکل، آرامش و راحتی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: اگرچه نرگس وقتی که آزاد و خوش قامت شده زیباست، اما بوییدن گل بنفشهای که بر روی من خاک میپاشد، لذتی خاص دارد.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و خمار تو حال من را به حال خود نمیآورد، حتی اگر این کار برای یک انسان مست کار سادهای باشد.
هوش مصنوعی: از باران رحمت خداوند اگرچه اشک خوشایند است، اما شادابی و خندیدن مانند گل در زیر نور آفتاب نیز بسیار زیباست.
هوش مصنوعی: از شدت ظلم و ستمی که بر من رفته، دیگر چیزی برای دل من نمانده است و راه حلی جز کنار کشیدن از این میدان ندارم.
هوش مصنوعی: ای دنیا، سخن را بیش از حد نزن، چرا که نادانی مثل دادن گوهر به کسی است که نمیتواند ارزش آن را درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن
خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه
[...]
چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن
گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن
دلا چو در حرم عشق میروی خود را
چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن
به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم
[...]
چه خوش بود به چمن در صبوح گل چیدن
دو لعل شکّر شیرین یار بوسیدن
به دست، دست نگاری به طوف در بستان
به روی مهوش دلبر چو دیده گردیدن
به سایه گل و بید و چنار و نغمه عود
[...]
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟
[...]
چو دیده در طلبت واجبست گردیدن
سرشک را بهمه جانبی دوانیدن
ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن
عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن
بپوستین تن لرزان مابدی در یاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.