گنجور

 
جهان ملک خاتون

به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن

مراد من بود از گل جمال او دیدن

گرفته دست نگاری به دست در بستان

به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن

چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش

به گاه بوسه ربودن به دست پیچیدن

ز سرو قامت رعنای او به وقت کنار

هزار درد توان از میان او چیدن

چو نرگس ارچه شد آزاد قامتش چه خوشست

بنفشه وار مرا خاک پاش بوشیدن

دو چشم مست تو بر حال من نمی بخشد

اگرچه سهل بود پیش مست بخشیدن

ز ابر رحمت حق گرچه گریه خوش باشد

خوشست نیز چو گل ز آفتاب خندیدن

ز شاه مات جفایش عناست بر دل من

نماند چاره ی ما غیر عرصه برچیدن

سخن زیاده مگوی ای جهان که حیف بود

گهر به دست خرد دادن و نسنجیدن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

میان باغ حرام است بی تو گردیدن

که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن

و گر به جام برم بی تو دست در مجلس

حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه

[...]

کمال خجندی

چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن

گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن

دلا چو در حرم عشق میروی خود را

چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن

به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

چه خوش بود به چمن در صبوح گل چیدن

دو لعل شکّر شیرین یار بوسیدن

به دست، دست نگاری به طوف در بستان

به روی مهوش دلبر چو دیده گردیدن

به سایه گل و بید و چنار و نغمه عود

[...]

حافظ

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن

به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟

[...]

نظام قاری

چو دیده در طلبت واجبست گردیدن

سرشک را بهمه جانبی دوانیدن

ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن

عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن

بپوستین تن لرزان مابدی در یاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه