گنجور

 
صائب تبریزی

هرکه پوشد نظر از کام به منزل برود

دایم آواره بود هرکه پی دل برود

دامن برق کجا، پنجه خاشاک کجا

خار در پای طلبکار تو مشکل برود

چون نفس سوختگان کعبه رود بر اثرش

هرکه در راه طلب بر اثر دل برود

ترک اندیشه بود خضر ره فردروان

چند عمر تو به اندیشه باطل برود؟

دست در دامن توفیق زن از خویش برآی

قوت پای تو حیف است که در گل برود

اگر این است که من یافته ام ذوق طلب

جای رحم است بر آن کس که به منزل برود

زود بر مسند خاکستر خود بنشیند

هرکه بی خواست چو پروانه به محفل برود

هرکه خواهد که به حرفش نگذارند انگشت

چون قلم راه سخن را به انامل برود

زخم در پیرهنش سنبل تر می ریزد

هرکه از هوش ز نظاره قاتل برود

گر سخنهای تو صائب سوی بابل ببرند

سحر از خاطر جادوگر بابل برود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود

وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود

دلی از سنگ بباید به سر راه وداع

تا تحمل کند آن روز که محمل برود

چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم

[...]

سیف فرغانی

مشکل است این که کسی را به کسی دل برود

مهرش آسان به درون آید و مشکل برود

دل من مهر ترا گر چه به خود زود گرفت

دیر باید که مرا نقش تو از دل برود

بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق

[...]

محتشم کاشانی

اول منزل عشقست بیابان فنا

عاشقی کو که درین ره دو سه منزل برود

رفتن ناقه گهی جانب مجنون نیکوست

که به تحریک نشینندهٔ محمل برود

عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد

[...]

نظیری نیشابوری

کس چو من نیست که پیش نظر از دل برود

غایب از دیده نگردد ز مقابل برود

دولتی بود که مردیم به هنگام وداع

آنقدر زنده نماندیم که محمل برود

راه بیگانگیی پیش نداری که کسی

[...]

عرفی

ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود

تا ابد کشته ی زار از پی قاتل برود

به وداعی که مرا می بری ای دل بگذار

که بمیرم من و جان از پی محمل برود

بحر عشق است و به هر گام هزاران گرداب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عرفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه