ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود
تا ابد کشتهی زار از پی قاتل برود
به وداعی که مرا میبری -ای دل!- بگذار
که بمیرم من و جان از پی محمل برود
بحر عشق است و به هر گام، هزاران گرداب
این نه بحریست کزو کشته به ساحل برود
گر بمیرم منما چهره به من روز وصال
حسرت روی تو حیف است که از دل برود
چارهی کار به تدبیر نیامد؛ هیهات!
کو رسولی که برِ جادوی بابل برود
آید انگشتگزان روز جزا در محشر
آن که ابله به جهان آید و عاقل برود
تا به زانو به گل از گریه فرو شد «عرفی»
ور چنین گریه کند، تا مژه در گل برود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به عمق احساسات و دردهای خود اشاره میکند. او میگوید اگر شور و شوق از دل برود، انسان به طور دائم در پی علت آن خواهد بود. در وداعی که با دل دارد، آرزو میکند تا بمیرد و روحش در پی آرزوها برود. همچنین زندگی را به دریای عشق تشبیه میکند که در آن هزاران چالش و غم وجود دارد و هیچ کسی نمیتواند از آن نجات یابد. شاعر با اشاره به وصال و حسرت دیدار محبوب، تأکید میکند که این حسرت را نباید از دل پاک کرد. در پایان، با اندوه و گریه خود، عمق احساساتش را نشان میدهد و میگوید که رو به خاک مینشیند در حالی که این گریه به حدی است که مژههایش در گل فرو میرود.
هوش مصنوعی: اگر شوق و ذوق زندگی از دل کسی برود، او همچون زخمخوردهای میماند که تا همیشه برای یافتن قاتل خود به دنبال درد و رنج میگردد.
هوش مصنوعی: ای دل! به وداعی که تو میروی، اجازه بده که من بمیرم و جانم به دنبالت برود.
هوش مصنوعی: عشق مانند دریایی عمیق و وسیع است و در هر قدمی که برمیداریم، با هزاران چالش و گرفتاری روبهرو میشویم. این دریا اینقدر خطرناک است که کسی نمیتواند به راحتی از آن عبور کند و به ساحل ایمنی برسد.
هوش مصنوعی: اگر من بمیرم، چهره من در روز وصال تو باید حسرت بخورد، حیف است که عشق تو از دل من بپرد.
هوش مصنوعی: برای حل این مشکل، تدبیر و فکری کارساز نداشت؛ افسوس! چه کسی را داریم که به سراغ جادوگران بابل برود؟
هوش مصنوعی: در روز قیامت، افرادی که تنها ظاهر و زیباییهای دنیا را بررسی کردهاند و عقل و دانش را نادیده گرفتهاند، به سختی عذاب خواهند دید، در حالی که کسانی که با بصیرت و فهم به دنیا آمدهاند، نجات خواهند یافت.
هوش مصنوعی: عاطفه و اندوه شاعر چنان عمیق است که با اشک میگرید و چنان غرق در غم شده که به زانو در گل روانه میشود. اگر او به این حالت ادامه دهد، نهایتاً اشکهایش چنان زیاد خواهد شد که حالتی شبیه به گل شدن مژههایش به خود خواهد گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآن چنان پای گرفتهست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
چشم حسرت به سر اشک فرو میگیرم
[...]
مشکل است این که کسی را به کسی دل برود
مهرش آسان به درون آید و مشکل برود
دل من مهر ترا گر چه به خود زود گرفت
دیر باید که مرا نقش تو از دل برود
بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق
[...]
اول منزل عشقست بیابان فنا
عاشقی کو که درین ره دو سه منزل برود
رفتن ناقه گهی جانب مجنون نیکوست
که به تحریک نشینندهٔ محمل برود
عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد
[...]
کس چو من نیست که پیش نظر از دل برود
غایب از دیده نگردد ز مقابل برود
دولتی بود که مردیم به هنگام وداع
آنقدر زنده نماندیم که محمل برود
راه بیگانگیی پیش نداری که کسی
[...]
دوش از پیش نظر، چون غمش از دل برود
چه کنم آه، که یک دم ز مقابل برود
تا ابد ناوک کاری خورم و جان ندهم
دشمنی گر نکند بخت، که قاتل برود
چون رود غمزهٔ او تیغ زنان، از دنبال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.