گنجور

 
نظیری نیشابوری

کس چو من نیست که پیش نظر از دل برود

غایب از دیده نگردد ز مقابل برود

دولتی بود که مردیم به هنگام وداع

آنقدر زنده نماندیم که محمل برود

راه بیگانگیی پیش نداری که کسی

به دلیل ره و طی کردن منزل برود

صبر داریم که این تهمت عشق از سر غیر

همچو خون بحل از گردن قاتل برود

قصه ما به عزیزان وطن خواهد گفت

هرکه را تخته ازین ورطه به ساحل برود

نیکویی دوستی آرد به دل دشمن و دوست

همه جا سر زند این ریشه چو در گل برود

مرد عاشق ندهد دل به تماشای جهان

آن دهد کیسه به طرار که غافل برود

سر چشمان تو گردم که زبس خونخواری

قطره ای خون نگذارد که ز بسمل برود

من و آزار «نظیری » به کسی عارم باد

به زبان آید از آنم گله کز دل برود

 
 
 
سعدی

گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود

وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود

دلی از سنگ بباید به سر راه وداع

تا تحمل کند آن روز که محمل برود

چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم

[...]

سیف فرغانی

مشکل است این که کسی را به کسی دل برود

مهرش آسان به درون آید و مشکل برود

دل من مهر ترا گر چه به خود زود گرفت

دیر باید که مرا نقش تو از دل برود

بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق

[...]

محتشم کاشانی

اول منزل عشقست بیابان فنا

عاشقی کو که درین ره دو سه منزل برود

رفتن ناقه گهی جانب مجنون نیکوست

که به تحریک نشینندهٔ محمل برود

عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد

[...]

عرفی

ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود

تا ابد کشته ی زار از پی قاتل برود

به وداعی که مرا می بری ای دل بگذار

که بمیرم من و جان از پی محمل برود

بحر عشق است و به هر گام هزاران گرداب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عرفی
صائب تبریزی

یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟

این نه موجی است که از خاطر ساحل برود

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه