یاد آن جلوه مستانه کی از دل برود؟
این نه موجی است که از خاطر ساحل برود
خط سبز تو محال است که از دل برود
این نه نقشی است که هرگز ز مقابل برود
نیست بیرون ز سراپرده دل لیلی ما
هر که خواهد به تماشا پی محمل برود
ما نه آنیم که بر ما نکند رحم کسی
خون ما پیشتر از دیده قاتل برود
سوزنی لنگر پرواز مسیحا گردید
این نه راهی است که مجنون به سلاسل برود
صرف افسوس شود مایه اشک و آهش
هرکه چون شمع، ندانسته به محفل برود
هرکه باری ز دل راهروان بردارد
راست چون راه، سبکبار به منزل برود
دیده روزنه اش داغ ندامت گردد
ناامید از در هر خانه که سایل برود
ساده لوحی که شکایت کند از شورش بحر
واگذارش که چو خاشاک به ساحل برود
صید ما گرچه زبون است، ولی بیرحمی
جوهری نیست که از خنجر قاتل برود
جستجوی گهر از نقش پی موج کند
ساده لوحی که ره حق به دلایل برود
بی صفا شد گهر روح ز آمیزش جسم
چند این قافله آینه در گل برود؟
می کشد در دل شبها نفسی موج سراب
وای بر حال نگاهی که پی دل برود
آه حسرت نفس بیهده ای می سوزد
خط ریحان نه غباری است که از دل برود
چه گل از لیلی بی پرده تواند چیدن؟
هرکه از راه به آرایش محمل برود
منع صائب مکن از بیخودی ای عقل فضول
هرکه مجنون بود از میکده عاقل برود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و یادآوری محبوب است. شاعر به شدت احساس میکند که زیبایی و خاطره محبوبش هرگز از دلش نخواهد رفت و این احساسات عمیقتر از آن هستند که بتوانند فراموش شوند. او به این نکته اشاره میکند که هیچ کس نمیتواند از درد و رنج عشق فرار کند و هر که در جستجوی حقیقت و عشق است، باید با مشکلات آن روبرو شود. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق و عرفان را نمیتوان به سادگی درک کرد و باید با تمام وجود به آنها پرداخت. پیام اصلی شعر آن است که عشق پابرجاست و فراموشنشدنی است.
هوش مصنوعی: یاد آن زیبایی شاداب از دل چه زمانی میتواند برود؟ این یک حرکت زودگذر نیست که از ذهن حذف شود.
هوش مصنوعی: رنگ سبز تو هیچگاه از دل بیرون نمیرود، این یک اثر ماندگار است که هرگز از جلوی چشم دور نخواهد شد.
هوش مصنوعی: در دل ما لیلی، هیچ چیز و هیچ کس وجود ندارد که به بیرون برود. هر کسی که میخواهد ما را ببیند، باید به محمل ما نزدیک شود.
هوش مصنوعی: ما کسانی نیستیم که کسی بر ما رحم کند؛ خون ما قبل از اینکه قاتل به ما آسیب بزند، از چشمان او بریزد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که یک فرد یا موضوعی، شبیه به "مسیحا" که نماد نجات و پرواز است، به نقطهای عالی و بالاتر دست یافته است. این وضعیت نتیجهی تلاش و جستجوی عمیق اوست. در ادامه، بیان میشود که این مسیر مناسب نیست برای کسی مثل "مجنون" که به زنجیر و محدودیتها دچار شده است، نشاندهندهی این مفهوم است که هرکس باید به مسیر صحیح و متناسب با خود برود.
هوش مصنوعی: هرکسی که بیخبر و ناخواسته به جمعی وارد شود، تنها باعث حسرت و اندوه خود میشود، درست مانند شمعی که در کنار دیگران میسوزد و اشک و آهش را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که باری از دل دیگران بردارد و به آنها کمک کند، مثل کسی که به راحتی و بدون بار سنگینی در راه میرود، میتواند به مقصد خود راحتتر برسد.
هوش مصنوعی: چشم مشاهده، داغ حسرت میشود وقتی که ناامید از هر درب خانهای که درخواست کننده وارد میشود.
هوش مصنوعی: کسی که بیخبر از واقعیات به دشواریهای زندگی شکایت میکند، مانند برگخاری است که در طوفان دریا سرگردان میشود و سرانجام به سواحل میرسد؛ یعنی باید به تقدیر و جریان زندگی احترام بگذارد.
هوش مصنوعی: اگرچه شکار ما ضعیف و بیپناه است، اما بیرحمی ذاتی انسان نیست که بتواند از ضربه خنجر قاتل فرار کند.
هوش مصنوعی: کس که در پی گوهر ناصحیح به دنبال نشانهها و نشانهگذاری موج میگردد، در واقع احمق است، زیرا کسی که به حق و حقیقت نزدیک میشود، باید با دلایل و مستندات صحیح راه خود را بیابد.
هوش مصنوعی: روح انسانی به خاطر درآمیختن با جسم به بیصفایی و ناخالصی دچار شده است. در این میان، آیا میتوان گفت که این گروه انسانها مانند آینهای که در گل فرو رفته، توانایی بازتاب وضوح و جمال را از دست دادهاند؟
هوش مصنوعی: در دل شبها، کسی به آرامی آه میکشد و جنازهای از خوابها و آرزوها را به یاد میآورد. افسوس به حال آن نگاهی که بیخبر از همهچیز به دنبال دلش میگردد.
هوش مصنوعی: حسرتی که در دل دارم، بیثمر و بیفایده است. این حس، به اندازهی عطر ریحان نخواهد بود که از دل برود و فراموش شود.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از محبوبی عاشق، که درقید و بندهای عشق خود را نمیپوشاند، گلی بچیند. تنها کسی که با آداب و علاقه به سمت او میرود، میتواند به این عشق نزدیک شود.
هوش مصنوعی: ای عقل بیمورد، مانع نشو از بیخودی! زیرا هر کسی که دیوانه شده، از میخانه، عاقلانه خارج میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآن چنان پای گرفتهست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
چشم حسرت به سر اشک فرو میگیرم
[...]
مشکل است این که کسی را به کسی دل برود
مهرش آسان به درون آید و مشکل برود
دل من مهر ترا گر چه به خود زود گرفت
دیر باید که مرا نقش تو از دل برود
بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق
[...]
اول منزل عشقست بیابان فنا
عاشقی کو که درین ره دو سه منزل برود
رفتن ناقه گهی جانب مجنون نیکوست
که به تحریک نشینندهٔ محمل برود
عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد
[...]
کس چو من نیست که پیش نظر از دل برود
غایب از دیده نگردد ز مقابل برود
دولتی بود که مردیم به هنگام وداع
آنقدر زنده نماندیم که محمل برود
راه بیگانگیی پیش نداری که کسی
[...]
ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود
تا ابد کشته ی زار از پی قاتل برود
به وداعی که مرا می بری ای دل بگذار
که بمیرم من و جان از پی محمل برود
بحر عشق است و به هر گام هزاران گرداب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.