صبح میخندد و من گریهکنان از غم دوست
ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
بر خودم گریه همیآید و بر خندهٔ تو
تا تبسّم چه کنی بیخبر از مَبْسَم دوست
ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بوَد محرم دوست
گو کمِ یار برای دل اغیار مگیر
دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست
تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست
به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست
من نه آنم که عدو گفت، تو خود دانی نیک
که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست
نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی
تا غباری ننشیند به دل خرم دوست
هر کسی را غم خویشست و دل سعدی را
همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ غم و شادابی متضاد است. شاعر در صبحی که دیگران به خوشی و خنده مشغولاند، او در غم دوستش میگرید. او از نسیم صبح درخواست میکند که پیامی برای معشوقش بفرستد و به او بگوید که جز او کسی را نمیشناسد که به رازی از دل دوست آگاه باشد. شاعر به تنهایی و غم خود اشاره میکند و میگوید که دیگران فقط به غم خویش میزنند و او همواره غم دوست را به دوش دارد. در نهایت، احساس میکند که دشمنان هرگز نمیتوانند عمق محبت و رازهای دوستی را درک کنند.
صبح طلوع می کند و من در اندوه فراق دوست اشک می بارم، ای نفس صبحگاهی، از بازگشت یار چه خبری داری. [ دم صبح = اوّل بامداد و پگاه، نفس صبح / مَقدم = برگشتن و از سفر بازآمدن / خندهٔ صبح = کنایه از طلوع صبح و آمدن خورشید ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
در اثر اندوهی که به دل دارم برای خودم و خندهٔ تو گریه ام می گیرد و تأسف می خورم که چرا تو بی خبر از لبخند دوست، لب به خنده می گشایی؟ [ مَبسَم = تبسّم و خنده / گریه کردن بر کسی یا چیزی = حسرت و تأسف بر کسی یا چیزی خوردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای باد سحرگاهی، از قول من به معشوق این پیام را برسان که من جز تو کسی را نمی شناسم که محرم دوست باشد. [ نسیم سحر = باد صبا / دانستن = شناختن / محرم = خویشاوند و آشنا / دلآرام = کنایه از معشوق و محبوب ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای باد سحرگاهی، به یار بگو که به خاطر بیگانگان یار خویش را ترک مکن، زیرا دشمن از این کار تو بسیار خرسند خواهد شد. [ اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان / کم چیزی گرفتن = به شمار نیاوردن، هیچ انگاشتن چیزی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
تو که به جانب دشمن با نظر دوستی می نگری، بهتر است که به جانب دوست، که بسیار گرانقدر و عظیم است، نظری بیفکنی و آن را تباه نسازی. [ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص / نظر = توجّه و عنایت / معظم = عظیم و بزرگ ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
تو خود به خوبی می دانی که من آن کسی نیستم که دشمن توصیف کرده است، زیرا ضمیر دشمن از عالم دوست خبری ندارد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
نه نه ای باد، به نزد دوست مرو و از احوال دل خستهٔ من به او چیزی مگوی تا در اثر این اندوه غباری بر دل شادمان او ننشیند. [ خسته = آزرده و مجروح / خرّم = با نشاط / غبار به دل نشستن = آزردگی و رنجش پیدا کردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هر کسی به فکر خویش است و برای خود غصّه می خورد، امّا دل سعدی همواره در غم این است که با غم دوست چه کند و چگونه آن را تحمّل نماید. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.