گنجور

 
سعدی

این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست؟

تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده می‌شود به امید وفای یار

جان رقص می‌کند به سماع کلام دوست

تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن

هر کاو فتاد مست محبت ز جام دوست

من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم

هیچ ارمغانیی نبرم جز سلام دوست

رنجور عشق به نشود جز به بوی یار

ور رفتنی‌ست جان ندهد جز به نام دوست

وقتی امیر مملکت خویش بودمی

اکنون به اختیار و ارادت غلام دوست

گر دوست را به دیگری از من فراغت‌ست

من دیگری ندارم قائم‌مقام دوست

بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای

هم چاره آن که سر بنهی زیر بام دوست

درویش را که نام برد پیش پادشاه

هیهات از افتقار من و احتشام دوست

گر کام دوست کشتن سعدی‌ست باک نیست

اینم حیات بس که بمیرم به کام دوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۱۰۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۱۰۰ به خوانش مهدى سرورى
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۰۰ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست

برگرد بنده‌وار به گرد مقام دوست

گرد سرای دوست طوافی کن و ببین

آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست

خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین

[...]

صائب تبریزی

تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست

گه دل به نامه شاد کنم، گه به نام دوست

عارف ز جام مهر خموشی نیافته است

کیفیتی که یافت دلم از کلام دوست

رحم است بر کسی که ز کوتاه دیدگی

[...]

ملا احمد نراقی

کاین مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده می شود به امید وفای یار

جان رقص می کند ز سماع کلام دوست

آشفتهٔ شیرازی

ما را که بر زبان نبود غیر نام دوست

با غیر هم بیان نکنم جز پیام دوست

ما گوش وقف کرده بغوغای دشمنان

باشد که استماع نمایم کلام دوست

خضر ارزآب چشمه حیوان حیات یافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه