عیب یاران و دوستان هنر است
سخن دشمنان نه معتبر است
مُهر مِهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجر است
چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم از آن لطیفتر است
آن که منظور دیده و دل ماست
نتوان گفت شمس یا قمر است
هر کسی گو به حال خود باشید
ای برادر که حال ما دگر است
تو که در خواب بودهای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سحر است
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بیثمر است
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایب است و در نظر است
برگ تر خشک میشود به زمان
برگ چشمان ما همیشه تر است
جان شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصر است
این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدر است
پرده بر خود نمیتوان پوشید
ای برادر که عشق پرده در است
سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافتهست بیخبر است
ما سر اینک نهادهایم به طوع
تا خداوندگار را چه سر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به عواطف و احساسات عمیق عاشقانه و وفاداری به دوستان و یاران اشاره میکند. او بیان میکند که انتقادها و سخنان دشمنان معتبر نیستند و مهر و دوستی واقعی از درون انسان نشأت میگیرد. شاعر بر لطافت و زیبایی روابط دوستانه تأکید میکند و میگوید که نمیتوان نیکی دوست را به راحتی توصیف کرد. او همچنین به تفاوت حال افراد اشاره میکند و تأکید میکند که هر کسی باید درک متفاوتی از وضعیت خود داشته باشد.
شاعر به اهمیت محبت و رابطه های انسانی میپردازد و معتقد است که انسان بدون معنا و هدف مانند درختی بیثمر است. او به دنبال یار غایب خود است و بیان میکند که عشق و دوستداشتن، پردهای است که انسان را به خدا نزدیکتر میکند. در پایان، شاعر از مقام دوست و عشق حقیقی صحبت کرده و میگوید که برقراری این ارتباط، خود نوعی قربت و نزدیکی به خداوند است.
خرده هایی که یاران و دوستان میگیرند، عیب نه بلکه فضیلت ماست. امّا سخن و عیب جویی دشمنان اعتباری ندارد. [ هنر = فضل و فضیلت / معتبر = با اعتبار و قابل اطمینان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای برادر! نشان مِهر و محبّت از دل ما زدوده نمیشود. هم بدان سان که نقشی که بر سنگ حک شود تا دیر زمانی دوام میآورد. [تناسب: مُهر، نقش / تشبیه و جناس ناقص: مِهر به مُهر (اضافهٔ تشبیهی) / تشبیه مرکب : نقش بستنِ مِهر تو بر دل ما مثل نقش بستن چیزی است بر سنگ.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
در مورد لطافت و نازک بدنی دوست چه میتوان گفت؟ زیرا هر چه در آن مورد بگویم، باز هم او لطیفتر است. [ لطافت = نرمی و لطف، طراوت و تازگی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: آن کسی که منظور نظر و احساسات ماست، نمیتوان گفت که او مانند خورشید یا ماه است.
ای برادر، بگو هر کس به کار خود بپردازد و به حال خود باشد، زیرا حال ما غیر از حال دیگران است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای کسی که تمام طول شب را به غفلت خفتهای، تو که دم صبحگاهی را درنیافتهای. از نوای خوش بلبل سحَر، چه نصیبی بردهای؟ [ همه شب: سراسر و تمام شب، هر شب ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش مصنوعی: انسانی که درک و فهم عمیق ندارد، مانند درختی است که میوهای ندارد.
ما در حین آشفته حالی و بی سر و سامانی خاطری به سامان داریم. زیرا یار ما در عین حال که غایب است، در دل ما حضور دارد و ما با چشم دل او را میبینیم. [ پراکندگان = جمع پراکنده، شوریدگان و مجذوبان / مجموع = آسوده و دارای جمعیّت خاطر / نظر = نگاه / متناقض نمایی (پارادوکس): پراکندگان مجموع و غایب در نظر ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هر برگ تر و تازهای با گذشت زمان خشک میگردد. امّا چشمان ما مثل برگی است که همیشه تر و مرطوب است. زیرا همواره در حال گریستن هستیم. [ برگِ تر = برگ تازه و با طراوت / تشبیه : چشمان به برگ (اضافهٔ تشبیهی) / کنایه: تر بودن چشم (کنایه از گریان بودن) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ما جان شیرین خود را نثار همنشینی با دوست میکنیم. امّا از اینکه جان ما بسیار کم بها و ناچیز است شرمساریم. [ صحبت: مصاحبت و همنشینی / مختصر: کوتاه، کم ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
این مقدار در خور شأن و منزلت دوست نیست. امّا امکان محدود ما اجازهٔ ایثار بیش از این را نمیدهد. [ این قدر: این اندازه / قدر: ارزش و مقام ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای عزیز، عشق را نمیتوان پنهان کرد؛ عشق، رسواگر است. [کنایه: پرده بر خود پوشیدن (راز دار بودن و حفظ سرّ کردن) / تضاد: پرده پوشیدن، پرده دریدن]
همین که سعدی از آستانهٔ قرب یار آگاهی یافت، از خود بیخود شد. [ بارگاه: درگاه و پیشگاه / تشبیه: قربت و نزدیکی به معشوق به بارگاه (اضافهٔ تشبیهی) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ما سر خویش را به نشانهٔ فرمانبرداری فرود آورده و تسلیم شدهایم تا ببینیم که خداوندگار ما چه اندیشهای در سر دارد؟ [ طَوع: اطاعت و فرمانبرداری / سر (در مصراع دوم): قصد و آهنگ، تصمیم /جناس تام: سر (رأس)، سر (فکر) / مجاز مرسل: سر (اندیشه) / کنایه: سر نهادن (تسلیم شدن) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر چه خواهیکنیکه حکم تراست
زآنکه حکمت ورای چون و چراست
تا زمین زیر گنبد خضراست
بی جهانیان جهان نیاید راست
طفل اشکم مدام در نظر است
چه توان کرد؟ پارهٔ جگر است
میرود یار و مدعی از پی
خوب و زشت زمانه در گذر است
نیکویی کن شها که در عالم
نام شاهان به نیکویی سمر است
یک صحیفه ز نام نیک ترا
بهتر از صد خزانه گهر است
هیچ نعمت چو زندگانی نیست
به خوشی نزد هر که جا نور است
منم آن کسی که زندگانی من
بی تو از روز مرگ تلخ تر است
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.