سنبل است آن بناگوش سمنسیمای تو
یا کمند عنبرین یا زلفِ سوسنسای تو
چون تو سرو راستی را چشم کس هرگز ندید
هم تو باشی آنکه کژبین بیندش همتای تو
چشم آن دارم ز بخت خود که روزی بیحجاب
گر بود رای تو بینم روی شهرآرای تو
در جهان گر لاف آزادی زند سرو سهی
زیبدش چون هست کمتر بنده بالای تو
با چنان قدی که مانَد راست با سیمین الف
چون الف زیبد میانِ جانِ شیرین جای تو
گر کنم سر در سر سودای وصلت باک نیست
زنده آنرا دان که باشد کشته غوغای تو
خوردهای خون دلم ور نیست باور از منت
شاهد حالست اینک سرخیِ لبهای تو
سر فرازم بر فلک گر باز بینم خویش را
سرمه چشم جهانبین کرده خاک پای تو
گفتمش جانرا ببوسی با تو سودا میکنم
گفت کای ابن یمین تا چند ازین سودای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و جذابیت محبوبی میپردازد که شاعر در برابر او ایستاده است. شاعر او را به سنبل و سمن تشبیه میکند و از زیباییهای جسمانی و روحانی او صحبت میکند. او از عشق و عشقورزی صحبت کرده و میگوید که اگرچه او ممکن است دچار درد و رنج باشد، اما هیچگاه از عشق به محبوبش خسته نمیشود. احساساتی چون اشتیاق، فراق و آرزوی وصال بهخوبی در این شعر بیان شده است. شاعر در نهایت از محبوبش میخواهد تا او را به آغوش بکشد و با او همراه شود.
هوش مصنوعی: آن بنا گوش تو مانند سنبل زیباست، آیا به مانند کمند عطرین یا زلفهای مشابه گل سوسن است؟
هوش مصنوعی: چون تو راست و زیبا هستی، هیچ کس دیگری را همچون تو نمیتواند ببیند. اگر کسی با نگاهی نادرست به تو نگاه کند، او را همتای تو نخواهد دید.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که روزی به بزرگی و عنایت بخت، بتوانم چهره زیبای تو را بدون پوشش ببینم، اگر تو بخواهی.
هوش مصنوعی: اگر در دنیا سرو سهی (درخت بلند و زیبا) از آزادی سخن بگوید، این حرف او به عنوان یک درخت بلند زیبا سنجیده میشود، زیرا که او کمتر همچون بندگان تو تحت سلطه است.
هوش مصنوعی: با قدی زیبا مانند الف سفید، تو در دل جان شیرین خودت جا داری.
هوش مصنوعی: اگر برای رسیدن به وصال تو تمام وجودم را نیز فدای این عشق کنم، هیچ باکی نیست، چون او که عاشق توست، همینگونه خواهد مرد.
هوش مصنوعی: اگر خون دل من را خوردهای و به حرف من باور نداری، حالا میبینی که سرخی لبهای تو نشانگر حال من است.
هوش مصنوعی: اگر روزی بر فراز آسمان خود را ببینم، چشمان بینای جهان را با خاک پای تو سرمهمالی کردهام.
هوش مصنوعی: به او گفتم که جانم را ببوس، با تو در این عشق و خیال هستم. او در پاسخ گفت، ای پسر یمین، چقدر باید به این خیال و آرزوی تو ادامه دهی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تماشاگاه جانها صورت زیبای تو
وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو
چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو
عقل پیر احسنتگویِ حکمتِ برنای تو
چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ
[...]
تا جهان باشد جهان بادا بکام و رأی تو
ملک در فرمان کلک مملکت آرای تو
سرمه چشم بزرگان باد خاک پای تو
وز بزرگان هیچکس ننشیند اندر جای تو
باد در حفظ ملک دین تو و دنیای تو
[...]
ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو
چاشنی عمرم از حلوای تو حلوای تو
دامن گردون پر از در است و مروارید و لعل
میدوانند جانب دریای تو دریای تو
جانهای عاشقان چون سیلها غلطان شده
[...]
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم
بس که حیران میبماندم وهم در سیمای تو
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا
[...]
چون منی را کی رسد روی جهانآرای تو
دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو
روی بنمودی و غوغا در جهان انداختی
تا جهان باشد مبادا ساکن از غوغای تو
روزگارم ز استخوان سر چو انگیزد غبار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.