مپندار از لب شیرین عبارت
که کامی حاصل آید بیمرارت
فراق افتد میان دوستداران
زیان و سود باشد در تجارت
یکی را چون ببینی کشتهٔ دوست
به دیگر دوستانش ده بشارت
ندانم هیچکس در عهد حسنت
که بادل باشد الا بیبصارت
مرا آن گوشهٔ چشم دلاویز
به کشتن میکند گویی اشارت
گر آن حلوا به دست صوفی افتد
خداترسی نباشد روز غارت
عجب دارم درون عاشقان را
که پیراهن نمیسوزد حرارت
جمال دوست چندان سایه انداخت
که سعدی ناپدید ست از حقارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع عشق و درد جدایی میپردازد. او به زیبایی و شیرینی عشق اشاره میکند، اما میگوید که هیچ چیزی بدون رنج و مرارت به دست نمیآید. فراق میان دوستداران وجود دارد و در روابط، سود و زیان در کنار هم هستند. شاعر از مشاهده یکی از دوستانش که به خاطر عشق کشته شده، دچار تأمل شده و به دیگر دوستانش خبر میدهد. او همچنین نسبت به بیتوجهی دیگران به عشق و احساسی که در درون عاشقان وجود دارد، نقد میکند. در نهایت، جمال معشوق او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و او را در سایه عشق خود ناپدید میکند.
هوش مصنوعی: نباید فکر کنی که فقط با یک گفتار شیرین و دلنشین میتوان به راحتی به هدفی دست یافت و از سختیها و دردها خلاص شد.
هوش مصنوعی: وقتی که جدایی بین دوستداران به وجود بیاید، این وضعیت ممکن است برای تجارت هم سود و هم زیان به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی را دیدی که به خاطر دوستیاش کشته شده، به دیگر دوستان او خبر خوش بده.
هوش مصنوعی: در دورانی که تو زیبایی، نمیدانم چه کسی میتواند با دل خود نسبت به تو تأثیری داشته باشد، مگر افراد نادان و بدون درک.
هوش مصنوعی: نگاه زیبای و جذاب تو به قدری فریبنده است که گویی با یک اشاره میتواند مرا به هلاکت برساند.
هوش مصنوعی: اگر حلوا به دست زاهد و عابد بیفتد، دیگر نگرانی از روزی نیست که از آن محروم شویم.
هوش مصنوعی: عجب میکنم از عاشقانی که باوجود آتش عشق، لباسشان آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت دوست به قدری زیاد بود که سعدی، شاعر بزرگ، در برابر آن احساس کوچکی و حقارت کرد و ناپدید شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه هرگز ویس باشد دوستدارت
نه هرگز راستی جوید به کارت
نپرسی حال یار دلفکارت
که هجران چون کند با روزگارت
ته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت
که ای کهبد به حق کردگارت
که ایمن کن مرا در زینهارت
چو دولت رفت بر تخت امارت
مه تاجش پذیرفت استدارت
وزیری جست فحل و شهم و مقبل
که باشد در همه کارش مهارت
بسازد کار عقبی از کفایت
[...]
زهی روز قیامت روز بارت
خلایق سر به سر در انتظارت
گنه کاران بر جان خورده زنهار
همه جان بر کف اندر زینهارت
کجا پیغمبری دانی که آن روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.