گنجور

 
رودکی

نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند

لشکر فریادنی، خواسته‌نی سودمند

قند جداکن ازوی، دور شو از زهر دند

هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

ای رخ و زلفت چنانک ماه بمشکین کمند

ساخته نظاره گاه بر سر سرو بلند

منظر ماه منیر از بر سرو سهی

طرفه و نادر بود خاصه بمشگین کمند

ای بت بادام چشم پسته دهان قند لب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
خاقانی

عشق تو اندر دلم شاخ کنون می‌زند

وز دل من صبر را بیخ کنون می‌کند

از سر میدان دل حمله همی آورد

بر در ایوان جان مرد همی افکند

عشق تو عقل مرا کیسه به صابون زده است

[...]

عطار

غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند

زانکه بلندی دهد، تا بتواند فکند

چون برسد آفتاب در خط نصف‌النهار

سر سوی پستی نهد تا که در افتد به بند

واقعهٔ آدمی هست طلسمی عجب

[...]

مولانا

غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند

زانک بلندت کند تا بتواند فکند

قطره آب منی کز حیوان می‌زهد

لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند

توده ذرات ریگ تا نشود کوه سخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

روز برآمد بلند ای پسر هوشمند

گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند

طفل گیا شیر خورد شاخ جوان گو ببال

ابر بهاری گریست طرف چمن گو بخند

تا به تماشای باغ میل چرا می‌کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه