حسن بدکان نشست، عشق پدیدار شد
حسن فروشنده گشت، عشق خریدار شد
خلوت دل چون ز دوست پر شد و پر کرد پوست
واقعه انبوه گشت داعیه بسیار شد
آمد و شد در گرفت از چپ و از راست دوست
دل به تماشای او بر در و دیوار شد
پرده ز رخ دور کرد، شهر پر از نور کرد
دیدن او سهل گشت، دادن جان خوار شد
در دو جهان ذرهای بیهوس او نماند
از همه ذرات کون او چو خریدار شد
حسن که شایسته بود بر زد و بر تخت رفت
عشق که دیوانه بود سر زد و بردار شد
بر تن من بار بست حسن چو نیرو گرفت
بر دل من زور کرد عشق چو در کار شد
صورت لیلیرخی صبح چو در دادمی
فتنه در آمد ز خواب، عربده بیدار شد
دل در غارت گرفت، ترک عمارت گرفت
تا چه خرابی کند؟ عشق چو معمار شد
هر چه به جز یاد او قیمت و قدری نیافت
هر چه به جز عشق او پست و نگونسار شد
از دل من عشق جست نقش دویی چون بشست
شب همه معراج گشت، رخ همه دیدار شد
من چو ز من گم شدم، غرق ترحم شدم
دوست مرا دوست داشت، یار مرا یار شد
گر چه جزین چند بار فتنهٔ او دیدهام
بندهٔ این بار من، کین همه انبار شد
اوحدی از دست عشق تا قدحی نوش کرد
رخ به خرابات کرد، رخت به خمار شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و زیبایی حسن میپردازد. حسن به عنوان نماد زیبایی و عشق ظاهر میشود و عشق به عنوان خریدار او، تمام وجود شاعر را تحت تأثیر قرار میدهد. شاعر از حالت خلسه و شگفتی ناشی از دیدن حسن صحبت میکند و میگوید که عشق همه چیز را در دنیا بیارزش میکند. او به شدت تحت تأثیر حسن قرار گرفته و تمام جنبههای زندگیاش تحت تأثیر عشق و زیبایی او میباشد.
شاعر در ادامه توصیف میکند که عشق باعث ویرانی و دگرگونی در خود و جهانش شده و تنها چیزی که ارزش دارد، عشق و یاد حسن است. در نهایت، شاعر به تجربههای گذشتهاش اشاره میکند و نشان میدهد که هیچ چیز نمیتواند مقابل عشق و زیبایی حسن قرار بگیرد. این شعر به خوبی ابعاد روحانی و عاطفی عشق را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: زیبایی در مغازه نشسته و عشق خود را نمایش میدهد. زیبایی به دست فروشنده درآمده و عشق به مشتری تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: وقتی دل از محبت دوست پر شد، شماج اتفاقات و احساسات مختلف درون دل رخ میدهد و به همین دلیل، ادعاها و احساساتی که در دل ایجاد میشود نیز به شدت افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: دوست در آمد و رفت و آمدن و رفتن بین چپ و راست، دل به تماشای او دوخته و به دیوار و در زل زده است.
هوش مصنوعی: وقتی او پرده را از چهرهاش کنارزد، شهر پر از روشنی شد. دیدن او ساده و آسان گشت، اما دادن جان برایش بیاهمیت و سبُک شد.
هوش مصنوعی: در این جهان و آن جهان، هیچ ذرهای از وجود او بدون میل و رغبت نیست. او همچون خریدار همه ذرات و اجزای وجود خود را با علاقه و خواست جمع کرده است.
هوش مصنوعی: حسن که به زیبایی و شایستگی معروف بود، بر تخت نشست و جایگاهش را پیدا کرد. عشق که حالتی دیوانهوار داشت، ناگهان ظهور کرد و همه چیز را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: زیبایی به جانم سنگینی کرده است و وقتی عشق وارد عمل شد، بر قلبم فشار آورد.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی زیبا و روشن مانند صبح خود را به نمایش گذاشت، ناگهان آشفتگی و مشکل زود از خواب بیدار شد و غوغایی به پا کرد.
هوش مصنوعی: دل به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و از ساخت و ساز زندگی دست کشید. حالا باید دید عشق، که در نقش یک معمار قرار گرفته، چه تحولی در این ویرانی به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: هر چیزی جز یاد او ارزش و اهمیت ندارد و هر چه غیر از عشق او بیارزش و بیمقدار شده است.
هوش مصنوعی: عشق از دل من مانند نقطهای ناپدید شد و شب، همه چیز را مانند معراجی به آسمان برد و همچنین چهرهها همه در دیدار قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: وقتی که از خودم دور شدم و به نوعی گم شدم، احساس ترحم و همدردی به من دست داد. دوست من به من محبت کرد و یارم به یاری من آمد.
هوش مصنوعی: هرچند بارها با آشوب او روبرو شدهام، اما این بار من به خاطر آنچه که در دل دارم، کاملاً تسلیم او شدهام و احساس میکنم که همه چیز در درونم انبار شده است.
هوش مصنوعی: اوحدی، به خاطر عشق، تا زمانی که قدحی نوشید، به میخانه رفت و خود را در حالت مستی غرق کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک شرر از عین عشق دوش پدیدار شد
طای طریقت بتافت عقل نگونسار شد
مرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشت
هرچه نه از عشق بود از همه بیزار شد
بر دل آن کس که تافت یک سر مو زین حدیث
[...]
شهیکه نام نکوش حیدر کرار شد
زآهن صارم عدوش زیبق فرار شد
بخلوت کردگار محرم اسرار شد
صفاتش از ذات حق مظهر انوار شد
چون به صف کرب و با بخت و هب یار شد
آمد و یار پسر احمد مختار شد
آخر کار پسر دختر خیرالانام
با پسر سعد لعین بسته به پیکار شد
ساقی بده جام می رونق گلزار شد
چنگ بزن مطربا چشم بسی تار شد
هی تو برآر از حرم دختر رز را به باغ
چیست تأمل بود گل به سر خار شد!
هی تو به تار رباب ناخن مضراب زن
[...]
دو دیدۀ فرقدان ز غصه خونبار شد
دمیکه بانوی حق بنالۀ زار شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.