گنجور

 
اوحدی

صورت او را ز معنی آشنایی با دل‌ست

ورنه صورت‌ها بسی دانم که از آب و گِل‌ست

صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی

بت‌پرست ار معنی بت بازیابد واصل‌ست

هر که او را دیده‌ای باشد، شناسد صورتی

کار صورت سهل باشد، ره به معنی مشکل‌ست

ما نظر با روی او از راه معنی کرده‌ایم

آن‌که ما را بستهٔ صورت شناسد غافل‌ست

چون دلی داری، به دلداری فرو بندش روان

ور نداری، رو، که ما را این حکایت با دل‌ست

گر فقیه از عشق منعت می‌کند مشنو، که او

سال‌ها تحصیل کرد و همچنان بی‌حاصل‌ست

طالبان عشق را دیوانه می‌گویند خلق

وآن‌که در وی نیست عشقی، من نگویم: عاقل‌ست

ترک عشق و باده خوردن چون توان کرد؟ ای سبک

تا گرانی چند گویندم که: مردی فاضل‌ست

اوحدی، اقبال می‌جویی، رخش را قبله ساز

هر که او مقبول این درگاه گردد مقبل‌ست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست

کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست

بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین

چون ببازی جان و تن مقصود آنگه حاصلست

زینهار از روی غفلت این سخن بازی مدان

[...]

مولانا

نقش بند جان که جان‌ها جانب او مایلست

عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست

آنک باشد بر زبان‌ها لا احب الافلین

باقیات الصالحات است آنک در دل حاصلست

دل مثال آسمان آمد زبان همچون زمین

[...]

سعدی

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست

هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست

یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست

بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست

آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان

[...]

خواجوی کرمانی

هر که مجنون نیست از احوال لیلی غافلست

وانک مجنون را بچشم عقل بیند عاقلست

قرب صوری در طریق عشق بعد معنویست

عاشق ار معشوق را بی وصل بیند واصلست

اهل معنی را از او صورت نمی بندد فراق

[...]

بیدل دهلوی

صفحهٔ دل بی‌خط زخم تو فرد باطلست

آبرو آیینهٔ ما را ز جوهر حاصلست

گر همه حرف حق است آندم‌که‌گفتی باطلست

هرچه بیرون آمد از لب‌، خارج آهنگ دلست

نیست از دست تو بیرون اختیار صید ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه