گنجور

 
عرفی

امشبم کشت غمت، عشرت فردای تو خوش

کار خود کرد به من غمِ دل، غم های تو خوش

گر چنین غمزه کند کاوش دل، ممکن نیست

که شود خاطرم از شغل تماشای تو خوش

فرصتم نیست که در پای تو جان افشانم

بس که می آیدم از دیدن بالای تو خوش

دیدم از زلفِ شکن در شکن و چین در چین

همه جا خاص تو ای دل، بنشین، جای تو خوش

مصر گلشن ز تو ای یوسف کنعان خوش بوست

شب یعقوب تو خوش، روز زلیخای تو خوش

سحر و معجز صفت چند عطا کردهٔ توست

هم دل سامری و هم دل زیبای تو خوش

دل عرفی خبر از ناخوشیش نیست که نیست

پایدار تو خوش و پای تمنای تو خوش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

ای همه شکلِ تو مَطبوع و همه جایِ تو خوش

دلم از عشوهٔ شیرینِ شِکرخایِ تو خوش

همچو گلبرگِ طَری هست وجودِ تو لطیف

همچو سروِ چمنِ خُلد سراپای تو خوش

شیوه و نازِ تو شیرین، خط و خالِ تو مَلیح

[...]

جامی

ای چو گلبرگ طری عارض زیبای تو خوش

گرد آن حلقه زده زلف سمن سای تو خوش

پای تا سر تو چنانی که بود بوسه زدن

بر رخ خوب تو زیبا به کف پای تو خوش

گر کنی پرسش و گر خنده زنی بر حالم

[...]

صائب تبریزی

ای فلکها ز فروغ رخ زیبای تو خوش

عالم خاک هم از سایه بالای تو خوش

چه بهشتی تو که چون کنج لب و گوشه چشم

نیست جایی که نباشد زسراپای تو خوش

روزت از روز دگر خوشتر ونیکوتر باد

[...]

فیاض لاهیجی

چمنِ جلوه‌گری از قد رعنای تو خوش

دل آشفتگی از زلف چلیپای تو خوش

مو به موی تو جدا بر دل من داغ نهست

به سراپای دلم داغ سراپای تو خوش

خون ما بی‌گنهان در قدمت رنگ نداشت

[...]

حزین لاهیجی

گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش

می کنم خاطر خود را به تمنّای تو خوش

وعده امروز، به فردای قیامت دادی

روزگار دل ما در غم فردای تو خوش

ناخن خار رهت عقده گشا افتادهست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه