مدعی باز ملولست و بلایی دارد
در کف آیینهٔ اندیشه نمایی دارد
پردهٔ دل بکُن آرامگه شاهد وصل
زانکه هر پرده نشین پرده گشایی دارد
شرف از کعبه گر از سجدهٔ ارباب ریاست
گوشهٔ بتکده هم ناصیه سایی دارد
رهرو عشق بیابان نبرد پی، لیکن
جوشش قافله و بانگ درایی دارد
پای بر یأس فشردم، غم امید گذشت
که گمان داشت که این درد دوایی دارد
عرفی از مهد فلک زود نکردی امید
این قیامی است که افشردن پایی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تفکرات خود درباره عشق و امید میپردازد. او به ملول بودن و بلای عشق اشاره میکند که در انعکاس اندیشهها نمایان است. شاعر از پردههایی صحبت میکند که قلب را میپوشانند و بر لزوم کنار زدن آنها در مسیر وصال تأکید دارد. همچنین، او به مقام و شرافت در سجده و پرستش اشاره میکند و تأکید میکند که حتی در مکانهای غیرمقدس نیز نشانههایی از زیبایی و راز وجود دارد. شاعر بیان میکند که با وجود چالشهای عشق، همیشه امیدی برای ادامه را دارد و با زیر پا گذاشتن یأس، در جستجوی درمان درد خود است. در نهایت، به این نکته میرسد که امید به تغییر و پیشرفت، آنچنان که در زندگی وجود دارد، میتواند راهگشا باشد.
هوش مصنوعی: مدعی دوباره خسته و کسل است و در دستش چیزی دارد که نشان دهندهٔ اوضاع و ویژگیهایش را در آینهٔ تفکر به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل را از موانع و حجابها پاک کن، چرا که در مکان وصال، محبوب ما وجود دارد. هر کسی که در پشت پردهها زندگی میکند، به نوعی راهی برای رسیدن به حقیقت و پردهبرداری دارد.
هوش مصنوعی: شرافت اگر از جایگاه مقدسی مانند کعبه باشد، از سجده کردن به ارباب قدرت و ثروت هم میتوان نشانی از احترام و ارادت یافت. حتی در گوشههای بتکده، جایی که بتها قرار دارند، میتوان نشانههایی از این ارادت را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: مسیر عشق مانند بیابانی پر از چالشها و مبارزات است، اما در این راه، شور و شوق قافله و صدای پرشور و زندگی به وضوح احساس میشود.
هوش مصنوعی: بر ناامیدی پا گذاشتم و غم را از خود دور کردم، زیرا گمان میکردم که این درد راه حلی دارد.
هوش مصنوعی: تو از دامن آسمان به سرعت نگذشتی، امید این قیام است که نشانههایش در راه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف مشکین تو زنجیر بلائی دارد
بسته بر هر سر موئی سر و پائی دارد
دوست آن نیست که تابد سر پیمان از دوست
دوست آن است که با دوست وفائی دارد
بینوائی ز غم ار ناله کند باکی نیست
[...]
دل من با سر زلف تو هوایی دارد
دردمندست و ز لعل تو دوایی دارد
رخ تو بدر منیر است و در او حیرانم
دل من روشنی و نور ز جایی دارد
شاه حسنست و لطافت شده مغرور به خود
[...]
مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوشآهنگ و فرحبخش هوایی دارد
پیر دُردیکَش ما گرچه ندارد زر و زور
[...]
جانم از دولت درد تو دوایی دارد
دلم از صیقل ذکر تو صفایی دارد
هر کرارو بتو شدجنت جاویدان یافت
دوزخ آنجاست که رویی وریایی دارد
عشق سلطان کریمست ولی مصلحتست
[...]
مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد
زخم هر زخمه که زد راه بجائی دارد
گل بر اطلس اگر چند قبائی دارد
نه قبائیست که گویند بهائی دارد
مشنوا یخواجه تو در مذهب ارباب لباس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.