گنجور

 
عرفی

کرشمه دست در آغوش نوشخند تو باد

غبار فتنه سراسیمهٔ سمند تو باد

دمی که آتش حسن تو شعله خیز شود

هزار مردمک دیده ام سپند توباد

سری که حلقهٔ فتراک دست می افتد

مروت است که گویند اسیر بند تو باد

به مدعی چه دعاهای بد نکردم، لیک

دلم نداد که گویند اسیر بند تو باد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

ز هجر سوخته شد جان من سپند تو باد

دلم همیشه اسیر خم کمند تو باد

دریغ باشد جولان تو سنت بر خاک

سواد دیده بساط سم سمند تو باد

چو هندوان که به سوی درخت سجده برند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه