همی روم بمراد و همی زیم به امان
بجاه و دولت و نام خدایگان جهان
سر ملوک جهان میر نصر ناصر دین
سپاهدار خراسان برادر سلطان
کهینه عرصه ای از جاه او فزون ز فلک
کمینه جزوی از قدر او مه از کیوان
کسی که جز بتواضع بدو نگاه کند
برآید از لب چشمش بجای مژه سنان
چو دید دشمن کو تیر در کمان پیوست
برون جهد ز قفا دیده هاش چون پیکان
ز بهر آنکه ز نی شاه را قلم باید
نرست هیچ نی از خاک تا نبست میان
سخاش را وطن اندر سیاهی قلم است
چنانکه در ظلماتست چشمۀ حیوان
بجای علمش جهلست علم افلاطون
بجای عدلش ظلمست عدل نوشروان
بدیده بوسد پیروزی آن رکاب بلند
بروی ساید بخت آن خجسته شادروان
ز باد طبعش و از کوه حلم ، این عجبست
که او به باد سبک برگرفته کوه گران
فضایلش به جهان از در قیاس هواست
نه جای گیرو گرفته جهان کران بکران
همه خصالش پر فایده است چون حکمت
همه کلامش پر معجزه است چون فرقان
از آنکه در همه هستی همی بود موجود
مدیح او بچه ماند به حجت یزدان
امان خلق ضمان کرد جود او ز خدای
امان خواستۀ خویش را نکرد ضمان
نه گر تو خدمت کاهی بکاهد او ز عطا
نه بیشی گنهت عفو او کند نقصان
ایا زمانه شده مقتدیّ همت تو
تو مقتدی و مروّت به نزد تو مهمان
اگر بگوئی جانی که زنده دارد تن
وگر نگوئی عقلی که زنده دارد جان
بتو نشان دهم از تو ز بهر آنکه ترا
بتو شناسند ای شاه جز ترا بنشان
تو از بلندی چرخی و گردش تو هنر
تو از تمامی دهری و جنبش تو امان
بجای جهد قضائی که بشکنی تدبیر
بجای عهد وفایی که نشکنی پیمان
مبارکست بر احرار نام و خدمت تو
مرا نخست پدید آمده است ازین برهان
مرا جوان خرد و پیر بخت بگزیدی
بنام تو خردم پیر گشت و بخت جوان
از آن سپس که نبودم ز خویشتن آگاه
بجاه تو ز من آگاه شد جهان بنشان
چو خویشتن هنر و سیرت تو نام مرا
بگسترید به هندوستان و ترکستان
اگر بگیرد مدحت مرا به سحر حلال
بیاورم که همم قدرتست و هم امکان
نخست یادگر از روزنامه نام منست
به هر کجا سخن پارسی است در کیهان
مرا شناسد لفظ بدیع و وزن غریب
مرا شناسد دعویّ دفتر و دیوان
زبان من به مدیح تو تا دراز شدست
به من دراز نشد دست محنت حدثان
غذا ز نعمت تو خوردم و ز خوان پدر
نه از میانۀ راه و نه از در دکان
موفقم بتو ای شاه و برکشیدۀ تو
وز آفرین تو اندر ایادی و احسان
به دولت تو هم امروز جاه دارم و عزّ
ز خدمت تو بزرگی و نام دارم و شان
ز کس فرو نخورم تا سر تو سبز بود
مرا چه باک بود از فلان و از بهمان
تو ابر رحمتی ای شاه ز آسمان هنر
همی بباری بر بوستان و شورستان
بدین دو جای تو یکسان همی رسی لیکن
ز شوره گرد برآید چو نرگس از بستان
اگر چه درّ باصل از سرشک بارانست
نه درّ بگردد هرجا که برچکد باران
سرشک باران چون در پاک خواهد شد
صدف ستاند ز ابر آن سرشک را بدهان
همیشه تا که تموز و دی است ز آتش و آب
چو از هوا وز خاکست نوبهار و خزان
بخوی نیک ببخش و بروز نیک بکوش
ببخت نیک بباش و بنام نیک بمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری حماسی و ستایشآمیز است که به تمجید از قدرت، فضیلت و دیانت یک پادشاه پرداخته است. شاعر به توصیف صفات برجسته پادشاه، از جمله شجاعت، بخشندگی و عدالت او میپردازد و او را مظهر خیر و برکت برای مردم میداند. همچنین به منطق و حکمت او اشاره میکند و آن را برتر از علم و عدل مشهور میداند. شاعر از دوستی و وفاداری خود به پادشاه صحبت میکند و نشان میدهد که در سایهی او به موفقیت و بزرگی دست یافته است. در نهایت، دعوت به نیکوکاری و تلاش برای باقی ماندن در مسیر نیکی و فضیلت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به سمت خواستهام میروم و در امنیت به زندگی ادامه میدهم، در سایهی مقام و ثروت و به نام خدای بزرگ جهان.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی پرداخته که دارای مقام و موقعیت بالایی در جهان است. او فرماندهی را بر عهده دارد که نه تنها در عرصه نظامی مشغول به خدمت است، بلکه همچنین در دفاع از دین و کشور خود نیز نقش مهمی ایفا میکند. این فرد ارتباط نزدیکی با سلطان دارد و به نوعی به عنوان برادر او شناخته میشود.
هوش مصنوعی: ساحت عظیم وجود او از آسمانهای پستتر بیشتر است و جزئی از مقام او، ماهی است که از ستارهها متولد شده است.
هوش مصنوعی: کسی که با تواضع به او نگاه کند، به جای مژههایش چشمانی شگفتانگیز و خیرهکننده خواهد دید.
هوش مصنوعی: وقتی دشمن را دید که تیرش را در کمان گذاشته، به سرعت از پشت به او حمله کرد و چشمانش مانند پیکان تند و تیز شده بود.
هوش مصنوعی: به خاطر این که برای نوشتن درباره پادشاه، باید از نی استفاده کرد، هیچ نیای از خاک برنخیزد و به هم نپیوندد.
هوش مصنوعی: سخاوتش مانند نوری در تاریکی نوشتهها است مانند چشمهای که در دل شب وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که علمی که افلاطون آورده نیست جز جهل، و انصاف و عدلی که از نوشروان ذکر میشود، در حقیقت به ظلم تبدیل شده است. یعنی آنچه که به عنوان علم و عدل شناخته میشود، در واقع خلاف آن چیزی است که باید باشد.
هوش مصنوعی: کسی که لعاب پیروزی را میبیند، بر روی اسب بلندش مینشیند و به سمت جانب خوشبختی آن روح شاد میراند.
هوش مصنوعی: این شگفتی را باید در نظر گرفت که بر اثر خصلتهای نرم و لطیف او و همچنین صبر و استقامتش، او توانسته است با آسانی و سبکی، کوهی سنگین را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: فضایل او در جهان به حدی است که نمیتوان آنها را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد و جایگاهش در جهانی که برای خودش دارد، بسیار فراتر از همه مرزها و محدودیتها است.
هوش مصنوعی: این شخص تمامی ویژگیهایش سودمند است و مانند حکمت، همه سخنانش شگفتانگیز و معجزهآساست.
هوش مصنوعی: چون در همه جا وجود او برقرار است، ستایش او چگونه میتواند از فرزند خداوند دور بماند؟
هوش مصنوعی: محبت و بخشش خداوند به بندگانش، امنیت و پناهگاهی برای آنها فراهم کرده است، اما خود انسانها همچنان در پی خواستهها و نیازهای خود هستند و در این راه از خداوند طلب یاری میکنند.
هوش مصنوعی: اگر تو در خدمات خود کاهشی داشته باشی، او از بخششهای خود نمیکاهد و اگر گناهی نیز داشته باشی، او در عفو تو کوتاهی نمیکند.
هوش مصنوعی: آیا زمانه به زیبایی تو و همت بلند تو اقتدا کرده است؟ تو نه تنها پیشوای خوبی هستی، بلکه محبت و مردانگی هم در وجود توست و حالا دیگران به تو به عنوان مهمان احترام میگذارند.
هوش مصنوعی: اگر بگویی که انسانی که زندگی دارد، جسمش زنده است، اما اگر نگویی، عقل او هم همانقدر زنده است که جان او.
هوش مصنوعی: من میخواهم به تو نشان دهم که چقدر برایت ارزشمند هستی، تا دیگران هم تو را بشناسند. ای پادشاه، فقط تو را بر آن تخت بنشانم.
هوش مصنوعی: تو در بلندی در حال چرخش هستی و این حرکت نشان talent تو است. جنبش تو از تمام زمانها و مکانها آزاد است.
هوش مصنوعی: به جای تلاش برای شکستن تقدیر، بهتر است برای تغییر آن تدبیر کنی و به جای خیانت به عهد و پیمان، باید در وفای به آن بکوشی.
هوش مصنوعی: مبارک باد بر آزادگان که نام و خدمات تو برای من نخستین دلیل و نشانهای است.
هوش مصنوعی: من جوانی را با خرد برگزیدم و بختی را که سالخورده بود. به نام تو، خرد من پیر شد و بخت من جوان گردید.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه من به خودم آگاهی نداشتم، تو به من و جایگاه من آگاهی پیدا کردی و این دانش تو بر همه جهان تأثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: وقتی که شخصیت و هنر تو نام من را در سرزمینهای دور و نزدیک گسترش میدهد.
هوش مصنوعی: اگر مدح و ستایش من را در سحرگاه بپذیری، من امکانات و تواناییهای لازم را برای برآورده کردن آن فراهم خواهم کرد.
هوش مصنوعی: اولین چیزی که از من در روزنامهها یاد شده، به هر جایی که سخن فارسی مطرح است، نام من در آنجا وجود دارد.
هوش مصنوعی: کلمات زیبا و خوش آهنگ مرا میشناسند و همچنین وزنهای خاص شعر نیز برایشان آشناست. مرا به عنوان صاحب دعوی و نویسنده دفتر شعر و دیوان میشناسند.
هوش مصنوعی: زبان من به خاطر ستایش تو خیلی رسا و طولانی شده، اما دست غم و درد بر من دراز نشده است.
هوش مصنوعی: من از سفرهات غذا خوردم و نه از میانه راه و نه از داخل دکان پدرم.
هوش مصنوعی: من موفق هستم به خاطر تو ای شاه و کسی که تو را برگزیده است و به خاطر دستاوردهای تو در بخشندگی و نیکی.
هوش مصنوعی: من امروز به نعمت و ثروت تو دست یافتهام و به خاطر خدمت به تو بزرگ و معروف شدهام و مقام و منزلت دارم.
هوش مصنوعی: من از هیچکس تغییری نمیپذیرم تا زمانی که تو در اوج و سرسبز باشی؛ بنابراین از دیگران هیچ نگرانی ندارم.
هوش مصنوعی: تو همچون ابر رحمت هستی، ای پادشاه، که از آسمان هنر بر باغ و مکانهای شادابی میافشانی.
هوش مصنوعی: تو در دو مکان به یک اندازه به هدف میرسی، اما مانند نرگس که از باغ میروید، از زمین شورهزار نیز نمیتوانی بروی.
هوش مصنوعی: هر چند که مروارید اصل و گرانبها از قطره باران به وجود میآید، اما مروارید در هر جایی که باران بریزد، ایجاد نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی باران میبارد، اشکهای آن به مانند مرواریدی در صدفی پنهان میشود و ابرها این اشکها را به بلورهای زیبا تبدیل میکنند.
هوش مصنوعی: در هر زمانی که حرارت تابستان و سرمای زمستان وجود دارد، وجود آتش و آب نیز حس میشود. به همین ترتیب، در هوا و خاکستر، نشانههای فصلهای بهار و پاییز همواره دیده میشود.
هوش مصنوعی: به خوبی رفتار کن و در تلاش برای انجام کارهای خوب باش. با شانس و فرصتهای خوب همراه باش و همیشه نام نیک از خود به جا بگذار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.