گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
گفتا ز باد سرد رسد لاله را زیان
گفتم که گلستانت همه ساله پرگلست
گفتا که گل غریب نباشد بگلستان
گفتم ز بوستان تو یک دسته گل چنم
گفتا که گل مرا نتوان چد ز بوستان
گفتم ز گلستان تو ای ترک خوی چکد
گفتا ز گل گلاب چکیده است بی گمان
گفتم گلابدان شد چشمم گرفت جوش
گفتا ز تفّ آتش جوشد گلابدان
گفتم که زعفران شد رویم ز آب چشم
گفتا کز آب زرد شود روی زعفران
گفتم که مشک و بانست آن جعد و زلف تو
گفتا ببوی و رنگ عزیزست مشک و بان
گفتم که هر زمان تو پدیدار نیستی
گفتا ستاره نیست پدیدار هر زمان
گفتن چرا تو دیر نپایی بر رهی
گفتا که تیر دیر نپاید بر کمان
گفتم ز بوسۀ تو زیان کردم ای نگار
گفتا بطمع سود رسد مرد را زیان
گفتم فغان کنم ز تو ای بت هزار بار
گفتا که از فغان بود اندر جهان فغان
گفتم ز من جدا شدی ای بت بمن رسی
گفتا رسم بدولت و فرّ خدایگان
گفتم یمین دولت محمود کامکار
گفتا امین ملت آن شاه کامران
گفتم که باشدش بجهان اندرون قرین
گفتا فلک نیارد چون او بصد قران
گفتم بآسمان برین بر توان شدن
گفتا توان ، زهمت او ساز نردبان
گفتم ببحر اخضر کردم دلش قیاس
گفتا که بحر هرگز کی بود بیکران
گفتم بابر کردم تشبیه کفّ او
گفتا که ابر هرگز نبود گهرفشان
گفتم ، پر ارغوان شد از تیغ او زمین
گفتا ز خون دشمن او رست ارغوان
گفتم ز جور چرخ امان یافت دشمنش
گفتا که در قضای فلک کی بود امان
گفتم فدای عمرش بادا هزار عمر
گفتا فدای جانش بادا هزار جان
گفتم که تیغ او بمیان مصاف چیست
گفتا که در مصاف هزبریست جان ستان
گفتم که باد نیست بر اسب او سبک
گفتا که کوه نیست بر پیل او گران
گفتم که پیل او بچه ماند بگاه رزم
گفتا بقلعه ای که بود آهنین روان
گفتم هزار قلعه روان است شاه را
گفتا که صد هزارش بیش است ناروان
گفتم خدای عرش بدادش همه مراد
گفتا که هست خسرو گیتی سزای آن
گفتم که رایگان نگرفتست مملکت
گفتا که مملکت نتوان یافت رایگان
گفتم که بود یار مر او را بروز رزم
گفتا نخست یاری تأیید آسمان
گفتم که زین گذشت مر او را که یار بود
گفتا چهار چیز بگویم ترا عیان
گفتم که آن چهار کدامست بازگوی
گفتا که تیغ تیزو دل و دو کف و زبان
گفتم که حدّ غزنین از فر او چه کرد
گفتا که زر سرخ پدید آورید کان
گفتم کجاست دولت و باکیست همنشین
گفتا که پیش اوست کمر بسته برمیان
گفتم که دشمنش بجهان اندرون کجاست
گفتا مثال سیمرغ از چشم شد نهان
گفتم سزای دولت و ملکست شهریار
گفتا سزای تاج و کلاهست جاودان
گفتم همیشه تا بود اندر جهان بهار
گفتا همیشه تا بود اندر جهان خزان
گفتم بقاش باد بکام دل و نشاط
گفتا خدای عرش مر او را نگاهبان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده با معشوق خود سخن میگوید و از او میخواهد تا از زیباییها و نشانههای عشق بگوید. معشوق به او پاسخ میدهد که در این جهان، نشانهای از عشق واقعی وجود ندارد و هر چیزی زودگذر است. به تدریج، آنها دربارهٔ زیبایی گلها، ضررهای ناشی از باد سرد، وجود خوشبوهایی مانند گلاب و مشکل ماندن از دوری یکدیگر صحبت میکنند. معشوق تأکید میکند که زیباییهای واقعی مانند گلها و ستارهها همواره پدیدار نیستند و در نهایت به نکاتی دربارهٔ قدرت و شجاعت یک پادشاه اشاره میکند. در این گفتوگو، فلسفهٔ گذران عمر و عدم پایداری زیبایی و روابط نیز به تصویر کشیده میشود. در انتها، گوینده آرزو میکند که دوستی و زندگی پادشاه تحت حمایت خداوند باشد.
هوش مصنوعی: گفتم که از لبهای دلربایت نشانی نشان بده، او گفت: در این جهان نشانهای وجود ندارد، همه چیز نیست و نابود است.
هوش مصنوعی: گفتم که کمی مرا با خود ببر تا از غم و اندوه دور شوم، او گفت که زمان سردی است و بهتر است کمی صبر کنی تا این حالت بگذرد.
هوش مصنوعی: گفتم که باد سرد برایت ضرر دارد، او پاسخ داد که باد سرد به گل لاله آسیب میزند.
هوش مصنوعی: گفتم که همیشه گلهای زیبایی در گلستانت هست، او پاسخ داد که گل بیگانه هرگز در گلستان جا نخواهد گرفت.
هوش مصنوعی: گفتم از باغ تو یک گل بچینم. گفت که من نمیتوانم گل را از باغم جدا کنم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که ای ترک خوشچهره، گلستان تو بسیار زیباست. او پاسخ داد که به طور قطع، از گل، گلاب گرفته شده است.
هوش مصنوعی: چشمم پر از اشک شده و مانند گلابدان، که گلاب از آن جاری میشود، به خاطر شعلهی آتش درونم، اشکهایم نیز سرازیر میشوند.
هوش مصنوعی: گفتم که با اشکهایم رنگ رویم شبیه زعفران شده است، او پاسخ داد که تنها از آب چشم نمیتوان به رنگ زعفران دست یافت.
هوش مصنوعی: گفتم که عطر و زیبایی موهایت شبیه بوی مشک و رنگ آن است، او گفت که بوی خوش و رنگ دلانگیز فقط برای مشک و بان است.
هوش مصنوعی: گفتم هر وقت تو در دسترس نیستی، او پاسخ داد که ستاره هر لحظه دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند چرا تو در سفر دیر میکنی؟ او پاسخ داد که تیر، زمان زیادی نمیتواند در کمان بماند.
هوش مصنوعی: گفتم به خاطر بوسهات ضرر کردهام، ای معشوق. او در پاسخ گفت: مرد وقتی به دنبال سود برود، گاهی ممکن است ضرر کند.
هوش مصنوعی: گفتم که هزار بار از تو ناله و فریاد کنم، او پاسخ داد که در این دنیا، هر ناله و فریادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: گفتم که ای معشوق، چرا از من دوری؟ پاسخ داد که این خورشید درخشان و قدرت خدایان مرا میکشاند دور از تو.
هوش مصنوعی: من به او گفتم که سوگند به خوشی و موفقیت شاه محمود در کارها، او پاسخ داد که شخصی مورد اعتماد و امین ملت آن شاه موفق است.
هوش مصنوعی: گفتم که آیا ممکن است کسی دیگر از او در این دنیا پیدا شود، ولی او گفت که زمانه دیگر کسی مانند او را نخواهد آورد حتی به ارزش صد دینار.
هوش مصنوعی: میگوید: به آسمان بلند میتوان رسید، اما باید با تلاش و کوشش خود نردبانی بسازیم تا به آنجا برسیم.
هوش مصنوعی: گفتم که دل خود را به دریای سبز شبیه کنم، پاسخ داد که آیا میتوان دریایی را نامید که بیپایان باشد؟
هوش مصنوعی: گفتم که دست او را به ابر تشبیه کنم، او گفت هرگز ابر جواهرساز نبوده است.
هوش مصنوعی: گفتم که زمین به خاطر تیغ او به رنگ ارغوان درآمد، و زمین پاسخ داد که این رنگ به خاطر خون دشمن اوست که در اینجا جاری شده است.
هوش مصنوعی: گفتم از ظلم و ستم چرخ روزگار به دشمنم پناهی داده نشد. او پاسخ داد که آیا در سرنوشت آسمانی چیزی به نام پناه و امنیت وجود دارد؟
هوش مصنوعی: گفتم که برای عمرش هزار بار جانم را فدای او میکنم، او پاسخ داد که برای جانش هزار جانم را فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: من پرسیدم که دلیل نبرد با تیغ او چیست، او پاسخ داد که در میدان جنگ، این تیغ جانها را میگیرد.
هوش مصنوعی: گفتم که اسب او سبکی دارد و مثل باد نمیدود، او پاسخ داد که به اندازه کوه، فیل او سنگین نیست.
هوش مصنوعی: گفتم که فیل او در میدان جنگ مانند بچهای باقی ماند، او گفت که در دژ آهنین قرار دارد.
هوش مصنوعی: گفتم که شاه دارای هزار قلعه است، او پاسخ داد که این عدد کمتر از صد هزار قلعهای است که در اختیارش نیست.
هوش مصنوعی: من به خدا گفتم که همه خواستهام را به من بدهد. او پاسخ داد که او را بهعنوان پادشاه جهان میشناسد و این خواستهها سزاوار او هستند.
هوش مصنوعی: گفتم که کشور به راحتی به دست نمیآید، او گفت که هیچ کشوری را نمیتوان به آسانی به دست آورد.
هوش مصنوعی: من پرسیدم که یار او در روز جنگ کجاست؟ او پاسخ داد که اولین یاور او، حمایت آسمانی است.
هوش مصنوعی: گفتم که آیا او از این مرحله عبور کرده که یار اوست؟ او پاسخ داد که چهار چیز را به تو به وضوح بگویم.
هوش مصنوعی: گفتم که آن چهار چیز کدامند؟ پاسخ داد: یکی شمشیر تیز و دیگری دل، سپس دو دست و زبان.
هوش مصنوعی: گفتم که حدود سرزمین غزنین را از او چه تغییر دادهاند. او پاسخ داد که زر سرخ تولید کردهاند.
هوش مصنوعی: گفتم سعادت و خوشبختی کجاست و از چه چیزی باید نگران بود؟ او گفت که این خوشی نزد اوست و او به جدیت و با اراده آمادهی کار است.
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که این دشمن در کجای جهان است، او پاسخ داد که مانند سیمرغ در چشم ناپیداست و وجودش را نمیتوان دید.
هوش مصنوعی: در این گفتوگو، شخصی به مقام و قدرت پادشاه اشاره میکند و میگوید که این مقام سزاوار اوست. اما پادشاه در پاسخ میگوید که این مقام و جایگاه، ماندگار و جاودانه است و تنها به دلیل تاج و کلاهی که بر سر دارد به این مقام رسیده است.
هوش مصنوعی: گفتم همیشه در این دنیا فصل بهار برقرار خواهد بود، اما او گفت که در این دنیا همیشه فصل پاییز هم وجود دارد.
هوش مصنوعی: گفتم که خوشحالی و نشاط او باید حفظ شود، او گفت که خداوند عرش، نگهبان اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
چون سیم سفچه شاخ درختان جویبار
چون زرّ خفچه برگ درختان بوستان
گر بوستان بباد خزان زرد شد رواست
اندی که سرخ ماند روی خدایگان
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.