باز دیدم خویشتن را در بهشتِ کویِ دوست
آبِ حیوان نوش کردم بر جمالِ رویِ دوست
دست در کش خفته لب بر چشمۀ حیوان یار
طوقِ گردن کرده مار حلقۀ گیسویِ دوست
در غلط می افکنم خود را و می گویم به دل
کاین منم بارِ دگر بنشسته هم زانویِ دوست
دوش در زنجیرِ زلفش داشتم تا صبح دست
باز می جستم دل از یک یک شکنجِ موی دوست
چشم برکردم دلِ گم بوده را دیدم به حبس
معتکف بنشسته بر طاقِ خمِ ابرویِ دوست
گفتمش ای دل بیا گفتا نمی بینی خموش
در کمان پیوسته تیرِ غمزۀ جادویِ دوست
طاقتِ خونِ جگر خوردن ندارم در فراق
من دگر جایی نخواهم رفت از پهلوی دوست
دشمنم گوید نزاری گوشۀ عزلت گزین
تا توانم هست خواهم کرد جست و جوی دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیباییهای بهشت و عشق به معشوق سخن میگوید. او با تصویرسازیهایی زیبا از چشمان و موهای معشوقش، حس عشق و دلتنگی را بیان میکند. شاعر در تلاش است تا دل را پیدا کند و از بند زلف معشوق آزاد شود. او در گفتگو با دلش میگوید که هیچگاه از کنار دوست دور نخواهد شد و حتی اگر دیگران او را به گوشهنشینی دعوت کنند، باز هم در جستوجوی معشوق خواهد بود. در کل، این شعر عواطف عمیق عاشقانه و اشتیاق شدید به وصال را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در جایی که دوست زندگی میکند، خودم را دوباره دیدم و از آب حیات نوشیدم و زیبایی چهرهاش را تماشا کردم.
هوش مصنوعی: دست را در جوی آب سرشار از خواب بردهاند و لب به آب شیرین آن زدهاند. حیوان یار، گردن خود را با طوقی زینت بخشیده و ماری نیز به شکل حلقهای در گیسوی محبوب پیچیده شده است.
هوش مصنوعی: خودم را در دروغ غرق میکنم و به دل میگویم که این من هستم که بار دیگر در کنار دوست نشستهام.
هوش مصنوعی: دیشب تا صبح به زلف او گرفتار بودم و در حالی که دستم آزاد بود، سعی میکردم دلربایی و زیبایی هر یک از پیچهای مویش را بچشم.
هوش مصنوعی: چشمانم را باز کردم و دیدم که قلبی که گم شده بود، در زندانی نشسته است و بر لبهی خم ابروی محبوب قرار دارد.
هوش مصنوعی: به کسی که دلتنگیاش را بیان میکند، میگوید که آیا نمیبیند که در دلش تیرهای عشق و جاذبهی دوست همیشه وجود دارد، پس بهتر است سکوت کند و از احساساتش کم نکند.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم دوری از تو را تحمل کنم و جایی جز کنار تو نمیروم.
هوش مصنوعی: دشمن من میگوید: ای نزار، گوشهنشینی را انتخاب کن. اما تا زمانی که توانایی دارم، برای پیدا کردن دوست تلاش خواهم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست
دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم
ور نسازد میبباید ساختن با خوی دوست
گر قبولم میکند مملوک خود میپرورد
[...]
ماه عیدست این ندانم یا خم ابروی دوست
روز نوروزست تابان در جهان یا روی دوست
آفتاب از روی چون مهرش مثالی روشنست
لیک طغرائی ندارد چون خم ابروی دوست
صبحدم نرگس چو چشم از خواب مستی برگشاد
[...]
آفتاب حسن را برج شرف شد روی دوست
سایه دولت خوهی بیرون مباش از کوی دوست
کی تواند روی او بی عشق دشمن روی دید
دوست روی عشق باید تا ببیند روی دوست
گرچه جان بخش است بوی دوست مر عشاق را
[...]
عید شد خواهیم دیدن ماه یعنی روی دوست
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست
دیده ها از بامها در جست و جوی ماه نو
عاشقان از پستی و بالا به جست و جوی دوست
لیلة القدری که در وی بود حلقه حلقه روح
[...]
ای خوشا آن دم که بنشینیم رویاروی دوست
شکوه دل باز رانم یک به یک با موی دوست
چون بنفشه بر سر زانوی خدمت سالها
بوده ام ، باشد که یارم بود هم زانوی دوست
بر سر آنم که تا سر دارم از دستم دهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.