گنجور

 
حکیم نزاری

اگر به گوشه چشم التفات فرمایی

به غمزه معجزِ انفاسِ روح بنمایی

عنایتی به تو سدهزار دل داری

کرشمه ای ز تو و سدهزار بینایی

نسیمِ پیرهن و چشمِ پیرِ کنعانی

جمالِ یوسف و دردِ دلِ زلیخایی

هزار سر به پشیزی کدام سیب و ترنج

نعوذ بالله اگر از تُتُق به درآیی

نه بی تو طاقت صبر و نه بی تو روی وصال

نه میلِ طبع به جمع و نه برگِ تنهایی

اگر ز زلفِ تو سودا گرفت او را هم

قرار نیست از آشفتگی و سودایی

وگر ز چشم تو در خون همی کشم دامن

خوش است شیوه ی آن جادوان شهلایی

چراست خویِ تو در خون دوستان رفتن

کسی نرفت بدین چابکی و رعنایی

ز خشک مغزی و گرمیِ او تواند بود

که آفتاب زند با تو لاف زیبایی

کلاهِ زرکش او با قبای سیمابی

اگر چه نغز بود وقت مجلس آرایی

ولی خجل شود از معجزِ بغلتریت

اگر ز چین بغلتاق نافه بگشایی

شمامه ای ز عرق چین نازک تو

مشامِ جانِ جهان تازه از سمن سایی

مرا سخن نرسد بر لبی که دندانش

بیانِ نسبت لولو کند به لالایی

غمت ندیده خورم کاین دو راوقِ پرخون

شدند رشک سحاب از سرشک پالایی

ز کاینات ترا دانم و ترا خوانم

رهی ندارم و رویی دگر چه فرمایی

ز گرد من نشود دامن تو آلوده

به دوستی که مرانم ز در به رسوایی

ورایِ این چه سعادت نیازمندان را

همین که بر درِ مولا کنند مولایی

به بازوی که براید که در کنار کشد

میان قامتِ تو از بلند بلندایی

کجاست کاتبِ خورشید تا بیاموزد

زطاقِ ابرویِ جفتت ترازِ طغرایی

زهی خیال که من می پزم شبانِ دراز

در آتش می و هستند هر دو صفرایی

در آتش می اگر پیشِ آبِ حیوانم

چه حاجت است که من توبه کردم از مایی

نزاریا دمِ نایِ جهان مخور مِی خور

روا مدار که با باده باد پیمایی

غبارِ توبه بپوشاند آفتاب قدح

مگر به کُل درِ توبه به گِل براندایی

چو خاک، محتمل و بردبار و ساکن باش

چو باد چند روی هر دری و هرجایی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

گرفتمت که رسیدی بدانچه می‌طلبی

گرفتمت که شدی آنچنان که می‌بایی

نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان

نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!

وطواط

بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی

چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی

مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو

کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟

زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا

[...]

سوزنی سمرقندی

بر من آمد دوش آن در چشم بینائی

ز بهر جستن تدبیر رای فردائی

هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد

بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی

چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کریم بار خدایا به ما توبه شائی

غریب نیست اگر بر همه ببخشائی

اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم

نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی

به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بزرگوارا در انتظار بخشش تو

نمانده است مرا طاقت شکیبائی

سه چیز رسم بود شاعران طامع را

نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی

اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه