گنجور

 
حکیم نزاری

امید هست که روزی جمال بنمایی

اگر به خشم برفتی به صلح بازایی

نخست چاشنی ای دادی ام به شربت وصل

چو پای بند شدم روی بازنگشایی

من از جفای تو بر سر زنان تو سر در پیش

کرشمه می کنی و می روی به رعنایی

چو می گرفتی ام اول چو پارسا بودی

مکن که آخرِ کارم کشد به رسوایی

اگر دو دیده به یک بار در سرِ تو شود

ز گریه کم نکنم گو مباش بینایی

طریقِ رایِ تو جویم به هرچه لطف کنی

مطیعِ حکمِ تو باشم به هرچه فرمایی

یه طعنه گفت پدر کای پسر شکیبا باش

چه گونه بر سرِ آتش کنم شکیبایی

عجب از آن که دهی پندها نزاری را

کجا به وعظ کند التفات شیدایی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

گرفتمت که رسیدی بدانچه می‌طلبی

گرفتمت که شدی آنچنان که می‌بایی

نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان

نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!

وطواط

بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی

چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی

مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو

کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟

زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا

[...]

سوزنی سمرقندی

بر من آمد دوش آن در چشم بینائی

ز بهر جستن تدبیر رای فردائی

هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد

بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی

چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کریم بار خدایا به ما توبه شائی

غریب نیست اگر بر همه ببخشائی

اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم

نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی

به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بزرگوارا در انتظار بخشش تو

نمانده است مرا طاقت شکیبائی

سه چیز رسم بود شاعران طامع را

نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی

اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه