گنجور

 
حکیم نزاری

ای یار اگر تو یار مایی

با ما بر او چرا نیایی

مادام که تو حجاب خویشی

بیگانه ز آشنای مایی

امروز چرا چنین به یکبار

بیگانه شدی ز ما کجایی

پرواز چرا نمیکنی باز

وز سدره ی منتهی برآیی

ما تحتِ تو آمد آفرینش

تو گم شده در منی و مایی

ما توبه به جرعه ای بدادیم

مفروش تو نیز پارسایی

افسانه ی موعظت سرایان

نقدی ست ولی برون سرایی

گر زان که کند به زهد تلقین

مشنو ز نزاریِ ریایی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

ای غره شده به پادشائی

بهتر بنگر که خود کجائی

آن کس که به بند بسته باشد

هرگز که دهدش پادشائی؟

تو سوی خرد ز بندگانی

[...]

سنایی

ای جان و جهان من کجایی

آخر بر من چرا نیایی

ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی

تا کی بود از تو بیوفایی

خورشید نهان شود ز گردون

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

با خاک در تو آشنایی

خوشتر ز هزار پادشایی

دیده رخ راز مه ببیند

بر عارض تو ز روشنایی

از نکتهٔ طوطی لب تو

[...]

سید حسن غزنوی

ای مونس جان من کجائی

از دیده من چرا جدائی

چون دل دهدت که هر زمانی

صد باره به نزد من نیائی

در دل شغب و دغا چه داری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه