بگذر ای باد بر اطرافِ قهستان سحری
زود باز آر به شروان و شماخی خبری
خاطری نیک به احوالِ کسی ملتفت است
که چو او نیست در آفاق به خوبی دگری
گر بدان سرو رسی گو به چمن پست شدم
به لگد کوب و تو ناکرده به سویم گذری
رویِ شیرین نفسی بی مگسی نادیده
می زنم زار چو فرهاد سری بر کمری
رازِ سربسته ی لیلی به کسی نگشاید
هم چو مجنون شده ام در همه عالم سمری
کیست کز دفترِ ما یاد ندارد ورقی
کیست کز قصّه ی ما یاد ندارد قدری
من اگر سر برود بر سرِ پیمان توام
لیکن از عهدِ تو باید که ببینم اثری
نفسی بیش نمانده ست به همّت مددی
صبر ازین بیش ندارم به عنایت نظری
هم چو سوزن شدم از صبر نه آخر مثل است
هم به جایی کَشَد این رشته به تدریج سری
بارها هر چه به غربت ز سفر توبه کنم
به علی رغم برآید ز زمینم سفری
گر نزاری به قهستان رسد از شروان باز
چه مبارک سفری باشد و میمون حضری
باز نادیدنِ اصحاب و به حسرت رفتن
سخت کاری ست دگر هیچ ندارد خطری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، به بیان احساسات و افکار عاشقانه شاعر میپردازد. او از باد میخواهد که خبرهایی از قهستان و شروان بیاورد و نگرانیاش را از کسی بازگو میکند که در دنیا مانند او خوب نیست. شاعر ابراز میکند که حتی اگر به چمن برسد، در حالتی ناامید و غمگین قرار دارد. او به چهرة دلبند خود اشاره میکند و از عمق احساساتش سخن میگوید که به طور پنهانی با عشق لیلی پیوند خورده است. شاعر در نهایت، از صبر و تحمل خود شکایت کرده و به سفر و غربت خود اشاره میکند و حسرت دوری از دوستان را بیان میکند و به امید رسیدن به دیدار کسانش دعا میکند.
هوش مصنوعی: ای باد، از اطراف قهستان عبور کن و اگر ممکن است، خبر تازهای از شروان و شماخی بیاور.
هوش مصنوعی: کسی که با نیکویی به حال دیگران توجه میکند، دلش به خاطر این است که مانند او در دنیا کسی دیگر با خوبیهایش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به آن سرو زیبا برسی، بگو که من به خاطر تو به آزار و سختی افتادهام، و تو بدون اینکه کار اشتباهی کرده باشی، به من بیاعتنا هستی.
هوش مصنوعی: من با دلداری و لذت، در حالی که هیچ زردی و ناخوشی وجود ندارد، به حالتی غمگین و عاشقانه مثل فرهاد که بر کوهی میکوشد سر به کمر یار بزنم.
هوش مصنوعی: راز عشق لیلی را کسی نمیداند؛ من نیز مانند مجنون در تمام دنیا همچون گیاهی خشکیدهام.
هوش مصنوعی: کیست که از دفتر ما یاد ندارد؟ کیست که داستان ما را فراموش کرده باشد؟
هوش مصنوعی: من اگرچه جانم را هم بر سر وعده و پیمان تو میگذارم، اما از تو انتظار دارم که نشانهای از وفای به عهدت را ببینم.
هوش مصنوعی: زندگیام به پایان نزدیک است و از نظر تو یاری میطلبم. دیگر نمیتوانم بیشتر از این صبر کنم و به کمک تو نیاز دارم.
هوش مصنوعی: به مانند سوزنی هستم که از صبر ساخته شدهام. نهایتاً، مانند این است که این رشته به تدریج به جایی کشیده میشود و سرانجام نتیجهای خواهد داشت.
هوش مصنوعی: من بارها تصمیم گرفتهام که از غم دوری و غربت دست بکشم و توبه کنم، اما با وجود این، همیشه سفر به دور و برم به سمت من باز میگردد و زمین مرا به سفر میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر کسی از نزار به قهستان برود و از شروان بازگردد، چه سفر خوش و چه زمان شادی خواهد بود.
هوش مصنوعی: دیدن دوستان و عزیزان را از دست دادن و با حسرت به این موضوع فکر کردن، کار دشواری است، اما هیچ خطری در آن وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.