گنجور

 
حکیم نزاری

بگذر ای باد بر اطرافِ قهستان سحری

زود باز آر به شروان و شماخی خبری

خاطری نیک به احوالِ کسی ملتفت است

که چو او نیست در آفاق به خوبی دگری

گر بدان سرو رسی گو به چمن پست شدم

به لگد کوب و تو ناکرده به سویم گذری

رویِ شیرین نفسی بی مگسی نادیده

می زنم زار چو فرهاد سری بر کمری

رازِ سربسته ی لیلی به کسی نگشاید

هم چو مجنون شده ام در همه عالم سمری

کیست کز دفترِ ما یاد ندارد ورقی

کیست کز قصّه ی ما یاد ندارد قدری

من اگر سر برود بر سرِ پیمان توام

لیکن از عهدِ تو باید که ببینم اثری

نفسی بیش نمانده ست به همّت مددی

صبر ازین بیش ندارم به عنایت نظری

هم چو سوزن شدم از صبر نه آخر مثل است

هم به جایی کَشَد این رشته به تدریج سری

بارها هر چه به غربت ز سفر توبه کنم

به علی رغم برآید ز زمینم سفری

گر نزاری به قهستان رسد از شروان باز

چه مبارک سفری باشد و میمون حضری

باز نادیدنِ اصحاب و به حسرت رفتن

سخت کاری ست دگر هیچ ندارد خطری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

دل من خواهی و اندوه دل من نبری

اینْت بی‌رحمی و بی‌مهری و بیدادگری

تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی

من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری

غم تو چند خورم و انده تو چند برم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری

باز برگرد به بستان در چون کبک دری

تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری

که به چشم تو چنان آید، چون درنگری

مسعود سعد سلمان

آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد

زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری

تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری

زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری

می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک

[...]

امیر معزی

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری

گشت تابنده ز دریای معانی گهری

سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک

ملک‌العرش عطا داد ملک را پسری

ملک باغ‌ است و در آن باغ‌ ملک سنجر هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری

آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری

خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ

از در آنکه شب و روز درو در نگری

گرمی و تری در طبع هلاک شکرست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه