دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
نخورم تا نخوریّ و نبرم تا نبری
هر زمان گویی بر دو رخ و بر عارض من
قمرست و سمن تازه خوشبوی طری
چه کنم گر تو به عارض چو شکفته سمنی
چه کنم گر تو به رخ همچو دو هفته قمری
بیش از آن باشد کز عشق تو من موی شدم
سال تا سال خروش و ماه تا ماه گری
شمع افروخته بینم چو به تو در نگرم
شمع ناسوخته بینی چو به من درنگری
بندگی خواهی از من بخر از میر مرا
بنده تو نشوم تا تو ز میرم نخری
خاصه آن بنده که ماننده من بنده بود
مدح گوینده و داننده الفاظ دری
سال تا سال همه مدحت او نظم کنم
نکند میر دل از مهر چنین بنده بری
میر ابو احمد شهزاده محمد ملکی
حق شناسنده و معروف به نیکو سیری
گر گهر باید او هست امیری گهری
ور هنر بادی اوهست امیری هنری
ای ملکزاده امیریکه ز ابناء ملوک
به کمال و به خرد بیشتر و پیشتری
بس پسر کونه به کام و به مراد پدرست
تو ملکزاده به کام و به مراد پدری
به مراد پدری وین ز قوی دولت تست
لاجرم چون به مراد پدری بر بخوری
پدر از خوی تو شادست تو هم شادان باش
که همی سخت نکو دانی کردن پیری
پسر آن ملکی تو که زبان رنجه شود
گر ز آثار فتوحش تو یکی برشمری
پسر آن ملکی تو که ز پولاد سپر
با سر ناوک او کرد نداند سپری
گوهری نیست پسندیده تر از گوهر تو
با پسندیدگی گوهر فخر گهری
شاه فرخنده پی و میری آزاده خویی
گرد لشکر شکن و شیری دشمن شکری
برترین چیزی شاهان را نیکو نظریست
هیچ کس نیست ترا یار به نیکو نظری
به علی مردمی و مردی نامی شد و تو
گر علی نیستی ای میر علی رادگری
بادل حیدری و برخوی عثمان، چه عجب
زانکه بادانش بوبکری و عدل عمری
هم به رادی علمی و هم به مردی علمی
هم به حری سمری هم به کریمی سمری
خطری شاهی، وز نعمت و جاه تو شود
مردم خطی اندر کنف تو خطری
بحر، جایی که کف راد تو باشد ثمرست
بلکه پیش کف تو کرد نداند شمری
چون بر آهنجی شمشیر و فروپوشی درع
پشت و روی سپهی اصل و فروع ظفری
باش تا با پدر خویش به کشمیر شوی
لشکر ساخته خویش به کشمیر بری
آن نمایی که فرامرز ندانست نمود
به دلیری و به تدبیر نه از خیره سری
کافر کشته بهم بر نهی و تابه تبت
به سم باره به کافور همی پی سپری
من به نظاره جنگ آیم و از بخشش تو
مرمرا باره پدید آیدو ساز سفری
میر مر ساز سفر داد مرا لیکن من
همه ناچیز و تبه کردم از بی بصری
پیش ازین شاه ترا جنگ نفرمود همی
تا بدید آنکه تو چون پر دلی وپرجگری
چون بفرمود که امسال به جنگ آی و برو
تا بداند که تو با زهره تر از شیر نری
تا نیامیزد با زاغ سیه باز سپید
تانیامیزد با باز خشین کبک دری
تا نباشد به هنر آهو همتای هزبر
تا نباشد به گهر مردم همتای پری
شادبادی و همه ساله به تو شاد پدر
شادیی کان نشود تا به قیامت سپری
در حضر گوشه تو همچو نگار چگلی
در سفرمرکب تو همچو بت کاشغری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق و رنجهای خود از جدایی و بیمهری محبوبش اشاره میکند. او از درد و اندوهی که ناشی از دلباختگی به محبوب است، میگوید و به ظرافت زیبایی او اشاره میکند. شاعر در عین حال نسبت به احساسات خود تردید دارد و احساس میکند که آنچه در دلش میگذرد، مورد بیتوجهی قرار گرفته است.
شاعر از محبوب خود میخواهد که به او توجه کند و در عوض، از او تعهدی نخواهد تا زمانی که خود او نیز به او توجه نکند. او در ابیاتی دیگر به ستایش میر و شخصیتی که او دارد میپردازد و به نیکیها و خوبیهایش اشاره میکند. این بخش از شعر نشان میدهد که او به شخصیتی والا و با فضیلت باور دارد و آرزو میکند که به او شادکامی و سعادت برسد.
به طور کلی، شعر از ترکیب عشق، غم و تمجید از فضیلتها پر شده و حاوی احساسی عمیق نسبت به زیبایی و ارزشهای انسانی است.
هوش مصنوعی: دل من را میخواهی و برای ناراحتیاش هیچ توجهی نمیکنی، این نشاندهنده بیرحمی، بیمهری و ظلم توست.
هوش مصنوعی: تو تصمیم داری که دل من را بربایی، اما دل به من ندهی. من از این پرده که میان ماست راضی نیستم، اگر تو هم به این پرده بیاعتنا باشی.
هوش مصنوعی: چقدر باید بابت غم تو ناراحت بشوم و چقدر باید از اندوه تو رنج بکشم؟ اگر تو چیزی نخورده باشی، من نیز نمیخورم و اگر تو نبرم، من هم هیچ نمیبرم.
هوش مصنوعی: هر وقت به چهرهام نگاه میکنی، میگویی که ماه و گل سمن تازهای بر آن جلوهگر است و بوی خوشی دارد.
هوش مصنوعی: چه کنم اگر تو در چهرهات چون گل شکفتهای؟ چه کنم اگر صورت تو مانند ماه دو هفتهای زیباست؟
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو آنقدر دگرگون و ناآرام شدهام که سالها در سکوت و هر ماه به یاد تو فریاد کشیدهام.
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه میکنم، تو را شمعی روشن میبینم، اما وقتی به من نگاه کنی، من را شمعی خاموش مینگری.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی من بندهات باشم، باید از میرم (مراد من) بندهات را بخری. تا زمانی که میرم را نخری، من هرگز بنده تو نخواهم شد.
هوش مصنوعی: به ویژه آن بندهای که مانند من بنده است، ستایشکننده و دانای واژگان دری.
هوش مصنوعی: در طول سال، مدح و ستایش او را مینویسم، اما نگذار که دل من از عشق و محبت چنین بندهای خالی شود.
هوش مصنوعی: میر ابو احمد، فرزند شاهزاده محمد، شخصی از نسل پادشاهان است که در شناخت حقیقت و دانایی شهرت دارد و به خوبیهای بسیاری معروف است.
هوش مصنوعی: اگر جواهری میخواهی، او همان امیر جواهرات است، و اگر هنر میطلبی، او همان امیر هنرهاست.
هوش مصنوعی: ای فرزند پادشاه، تو که از نسل ملوک هستی، در کمال و خرد از همه جلوتر و برتری.
هوش مصنوعی: بسیاری از پسران برای رسیدن به آرزوهای پدرانشان تلاش میکنند. تو نیز که از خانوادهای صاحبنفوذ و معتبر هستی، تنها به دنبال تحقق خواستههای پدر خود هستی.
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی پدر و قدرتی که داری، حتماً زمانی به خواستهات میرسی. وقتی به آرزوی پدر توجه کنی، به اهداف خود نیز خواهی رسید.
هوش مصنوعی: پدر از خوبیهای تو خوشحال است، پس تو هم خوشحال باش، زیرا پیری با انجام کارهای نیکو به خوبی شناخته میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو یکی از نشانههای victories او را بر شماری، پسر، آن ملک به تو زبان محبت خواهد گشود.
هوش مصنوعی: پسر، تو مانند فرشتهای هستی که با تیغهی تیز و محکمی در نبرد، سپر را به سر کسی میکوبد؛ اما نمیداند که این سپر، محافظ اوست.
هوش مصنوعی: هیچ چیز موردپسندتر و باارزشتر از وجود خودت نیست، که به خاطر وجود تو، دیگران به خود میبالند.
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این صورت است که: پادشاهی که خوشبخت و سرفراز است و روحیهای آزاد و انسانی دارد، باید در میدان جنگ مانند شیر مقابل دشمن ایستادگی کند و به دشمن ضربه بزند.
هوش مصنوعی: بهترین ویژگی پادشاهان، خوب دیدن و نگرش درست به امور است. هیچ فردی نیست که به اندازهی تو در این زمینه توانمند باشد.
هوش مصنوعی: علی در بین مردم به شهرت و مقام رسیده است، و اگر تو به اندازه او نیستی، ای مَیر، پس چه فایدهای دارد که نام علی را یدک میکشی؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چه جای شگفتی است اگر کسی با لیاقت و دانش و عدالت، در کنار بزرگان تاریخ قرار گیرد. از این رو، اشاره به شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلامی، همچون حضرت علی (ع) و عثمان، نشاندهنده این است که افراد با کمالات و ویژگیهای خوب به راحتی در کنار هم قرار میگیرند، و ویژگیهای علمی و اخلاقی آنها باعث میشود که در چشمنوازتر به نظر برسند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی دارای دانش و علم است و در کنار آن، ویژگیهای نیکو و انسانی مثل مردانگی و سخاوت را نیز دارد. او همچنان به برکتها و معانی عمیق زندگی توجه دارد و از آنها بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: خطر و تهدیدی که از قدرت و ثروت تو به وجود میآید، میتواند مردم را در زیر سایهات به خطری دیگر دچار کند.
هوش مصنوعی: دریا جایی است که چیزی که زائیده توست، حاصلی دارد. اما این دریا، در برابر کف دست تو، چیزی نمیداند و به آنچه تو کردهای، آگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر و زره بر تن داری و در میدان جنگ ایستادهای، جواهرات و نشانههای نصر و پیروزی در پس و پیش تو نمایان است.
هوش مصنوعی: بمان تا با پدر خود به کشمیر بروی، جایی که لشکری که ساختهای را به آنجا خواهی برد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آن نمایی که فرامرز (شخصیتی در ادبیات) از آن آگاه نشد، به خاطر شجاعت و تدبیر است نه به خاطر نادانی یا عمل از روی هیجان. در واقع، او با هوش و اندیشه، به دلیری عمل کرده و توانسته از موقعیتها به خوبی استفاده کند.
هوش مصنوعی: اگر بیدینی را بکشید و به عذابش افزوده شود، مانند این است که با دردی شدید مواجه است و با عذاب دایمی روبرو خواهد بود.
هوش مصنوعی: من به تماشای جنگ میروم و از بخشش تو بر من سایهای میافتد و برنامۀ سفری آماده میشود.
هوش مصنوعی: به من اجازه سفر دادند، اما من با نادانی و ناپختگی خود، همه چیز را نابود کردم و به هدر دادم.
هوش مصنوعی: پیش از این، شاه به تو جنگ نکرد تا اینکه دید تو چه اندازه شجاع و پر احساس هستی.
هوش مصنوعی: زمانی که فرمان داد که امسال به جنگ برو و برو تا بفهمند که تو از شیر نر هم شجاعتر و نیرومندتری.
هوش مصنوعی: تا وقتی که با زاغ سیاه ترکیب نشود، باز سفید رنگ و زیبا نمیشود. این نشان میدهد که برای ظهور زیبایی و کمال، باید از چیزهای نامطلوب دوری کرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در هنر، آهو همتایی برای هزبر (شکارچی) نباشد، و تا زمانی که در زیبایی، هیچ کس همتای پری (فرشته) نباشد.
هوش مصنوعی: ای شادباد، همیشه برای تو خوشحالی و شادی پدر، شادیای که تا پایان دنیا از بین نرود.
هوش مصنوعی: در مکانهای شهری، زیبایی و جذابیت تو به زیبایی یک پرندهی خوشنقش میماند و در سفرها، سوار بر مرکب تو، مانند بتهای خوشفرم و زیبا دیده میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر مرا از تو به سه بوسه نباشد نظری
اندرین شهر ز من نیز نیابی خبری
نه مرا خوش بنوازی نه مرا بوسه دهی
این سخن دارد جانا به دگر کوی دری
بوسهای را چه خطر باشد کز بهر ترا
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.