تو بدین شکل و شمایل که به خود مینگری
جای آن است که بر ما به تکبر گذری
گر نه خود جان منی از چه برون می نایی
گر نه خود عمر منی از چه بغفلت گذری
من چنان رفته ام از خود که زخود بی خبرم
نتوان عیب تو گفتن که ز من بی خبری
شکنی بر شکن طره ی پرتاب فکن
تا کی ای شوخ شکر لب دل ما میشکری
دیگران بیخبرند از نظر چالاکت
نگهت سوی من و دیده بسوی دگری
آنکه با زلف پریشان دل مجموعش هست
در همه جمع ندارد ز من آشفته تری
باده در دست از آن به که بود باد بدست
می بخور تا غم بیهوده ی دنیا نخوری
همه شب دیده براه تو نهادست نشاط
تا به خاک قدمت خشک کند چشم تری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و از او میخواهد که به تکبر و غرور خود فخر نفروشد. او بیان میکند که اگر محبوب حقیقتاً جان او باشد، نباید از او دوری کند. شاعر ابراز میکند که به حدی از خود بیخبر است که نمیتواند به عیوب محبوب اشارهای کند. همچنین، او احساس میکند که دوستش با زلفی پریشان و دلنشین، بیشتر از او آشفته و سرگشته است. شاعر از محبوب میخواهد که به جای غم دنیا، به بادهنوشی و شادابی بپردازد و در عوض، چشمانش را به قدمهای او بدوزد. در نهایت، عشق و شوق نسبت به محبوب و اشتیاق به نزدیکی او در این شعر مشهود است.
هوش مصنوعی: تو با این زیبایی و شمایل که در خود میبینی، شایسته است که با تواضع و ادب با ما برخورد کنی، نه با تکبر و خودخواهی.
هوش مصنوعی: اگر تو خود جان من نیستی، چرا از من دور میشوی؟ اگر تو عمری برای من نیستی، چرا بیخبر از کنارم عبور میکنی؟
هوش مصنوعی: من به قدری از خودم دور شدهام که به هیچکدام از حالات خودم آگاه نیستم. نمیتوانم عیبهایت را بگویم، چون خودم از حالتی که در آن هستم بیخبرم.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی با لبهای شیرینت دل ما را بشکنی و سر به سر ما بگذاری؟ با هر بار شکستن و به هم زدن موهایت، ما را بیشتر مضطرب میکنی.
هوش مصنوعی: دیگران از توجه و دقت تو بیخبرند، اما تو نگاهت به من است و چشمت به سوی دیگری.
هوش مصنوعی: کسی که دلش به خاطر زلفهای آشفتهاش در همه جا جمع شده، هیچکس را همچون من آشفته نمیبیند.
هوش مصنوعی: بهتر است که از شراب لذت ببری و زندگی را با شادی سپری کنی تا از غم ها و نگرانی های بیهوده دنیا دور بمانی.
هوش مصنوعی: هر شب چشمانم در انتظار تو است و به خاطر عشق تو، اشکهایم خشک میشود تا فقط به خاک پایت بوسه بزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.