همنفسی به جان خرم قافله تتار کو؟
مردی ازان زمین کجا؟ گردی ازان دیار کو؟
جادوی او به خواب خوش غارت صبر می کند
گریه شب رو مرا شورش کارزار کو؟
فایده ای نمی دهد داروی تلخ ناصحان
این غم ناگوار را باده خوشگوار کو؟
من که سخن نمی کنم شادی بوستان کراست
من که رقم نمی کشم رونق نوبهار کو؟
حادثه از هزار سو راه نشاط بسته است
غمزده را طرب گهی جز سر کوی یار کو؟
چون سگ کهف در وفا سر به قدم نهاده ام
فاقه کشم خبر کرا حمله کنم شکار کو؟
پر ز گلم مشام ها قوت امتیاز نی
عشوه یأس می خورم حاصل انتظار کو؟
کس ننمود جرعه ای کز جگرم گزک نخواست
خسته دردسر شدم باده بی خمار کو؟
هست ز گوشه لبی عیش مدامم آرزو
زد می ناشتا دلم مستی پایدار کو؟
بخت «نظیری » از ازل حادثه زای آمده
توشه عشرتش دهی راحت روزگار کو؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان غم و اندوه شاعر میپردازد که در جستجوی خوشی و آرامش است. او از دردهای درونی و ناامیدی خود میگوید و حس میکند که هیچ دارویی برای درمان غمهایش وجود ندارد. شاعر به سراغ باده و خوشیهای گذرا میرود، اما نمیتواند شادمانی واقعی را پیدا کند. او همچنان در حسرت زندگی مطلوب و روزهای شاد است و از شرایط سخت و مشکلات موجود مینالد. در نهایت، او به دنبال امید و راحتی روزگار از عشق و خوشیهاست.
هوش مصنوعی: کجاست همراهی که به جان خوشی بخشد و با قافله ی تاتار برود؟ کجاست آن مرد از دیاری دیگر و کجاست نشان و نشانه ای از آن سرزمین؟
هوش مصنوعی: جادوی او به گونهای است که صبر مرا در خواب خوش میرباید. حالا من در میان شب اشک میریزم و با شور و هیجان در پی جنگی درونم هستم.
هوش مصنوعی: داروی تلخ و نصیحتهای دیگران هیچ کمکی به رفع این غم سنگین نمیکند، پس کجاست آن نوشیدنی خوشمزه که بتواند تسکیندهنده باشد؟
هوش مصنوعی: من که در مورد خوشیهای باغ صحبت نمیکنم، چه کسی از آن لذت میبرد؟ من که نمیتوانم زیباییهای بهار را به تصویر بکشم، چه کسی از آنها بهرهمند میشود؟
هوش مصنوعی: در زندگی، شادی و خوشی از هر طرف به ما نزدیک است، اما کسی که غمگین و ناراحت است، نمیداند چگونه به خوشحالی دست یابد، و تنها جایی که میتواند شادی را پیدا کند، کنار محبوبش است.
هوش مصنوعی: همانند سگی وفادار که در غار نشستهام و به شدت در انتظار هستم، نمیدانم چه زمانی باید برای شکار به میدان بیایم.
هوش مصنوعی: این متن به حالت ناامیدی و انتظار از آنچه که میخواهیم پرداخته است. بیان میکند که عطر گلها و زیبایی آنها نمیتواند احساس عمیق ناامیدی را از بین ببرد. در واقع، فرد منتظر است تا به آنچه که آرزو دارد، برسد، اما در حال حاضر تنها یأس و ناامیدی را احساس میکند.
هوش مصنوعی: هیچکس به من جرعهای نداد که از دل خستهام تسکینی بخواهد. دردی به جانم نشسته است و من گسستگی و بیحالی باده را میطلبم.
هوش مصنوعی: از گوشهای لب، همیشه به من شادی میبخشد. آرزو دارم که در این حالت بینوشیدن شراب، دلم همیشه سرشار از مستی و شادابی باشد.
هوش مصنوعی: بخت «نظیری» از ابتدا با خود حادثههای شیرینی به همراه آورده است. حالا تو چه چیزهایی برای خوشی و آرامش او فراهم کردهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بادِ بهار می وزد بادۀ خوش گوار کو
بویِ بنفشه می دَمَد ساقیِ گل عذار کو
پردۀ نام و ننگِ من در سرِ بانگِ چنگ شد
تا رگِ چنگ برکشد مطربِ پرده دار کو
تنگ و سبویِ باز بین دیگِ سه پایه واطلب
[...]
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخنشنو کجا دیده اعتبار کو
مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست
[...]
مژده وصل میرسد در دل من قرار کو!؟
هم نفسم به ناله بیخودی اختیار کو؟!
دفع جنون عشق را خواهیم ای حکیم عقل
تا بکشی به سلسله حلقه زلف یار کو؟!
گفتمی ار غمی رسد دست بگیردم خرد
[...]
یار وداع می کند، تاب وداع یار کو؟
وعده وصل می دهد، طاقت انتظار کو؟
نسبت روی خوب او با مه و مهر چون کنم؟
عارض مهر و ماه را طره مشکبار کو؟
یار نو و بهار نو باعث مجلسست و می
[...]
من نه حریف وعده ام طاقت انتظار کو؟
تا به اجل سپارمش جان امیدوار کو؟
می رسی ای صبا اگر از سرکوی یار من
بویی از آن چمن چه شد، برگی از آن بهار کو؟
در صف منکران کنم دعوی عشق و زنده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.