مژده وصل میرسد در دل من قرار کو!؟
هم نفسم به ناله بیخودی اختیار کو؟!
دفع جنون عشق را خواهیم ای حکیم عقل
تا بکشی به سلسله حلقه زلف یار کو؟!
گفتمی ار غمی رسد دست بگیردم خرد
عشق رسید عقل را پیش وی اعتبار کو؟!
چون گل خوش نسیم من بزم مرا چو روضه کرد
مطلب خوشنوا کجا باده خوشگوار کو!؟
پیر مغان به خاک اگر جرعه فشاند از قدح
تشنه دلی به میکده چون من خاکسار کو؟!
خانه تیره دلم بر خس و خار هجر شد
شعله شمع وصل را آتش آن عذار کو؟!
سال دگر که آگه از هستی ما بیار می
گوی حریف و میکده جرعه کشان یار کو؟!
شرح فراق را مگو گرچه رقم نمیکنی
طبع سخن طرازم از محنت روزگار کو؟!
لاف فنا همی زند فانی وگرنه این خطاست
سینه آتشین کجا دیده اشکبار کو؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و اشتیاق به وصال معشوق است. شاعر در دل خود انتظار وصال را میکشد و به حکمت عقل اشاره میکند که در برابر جنون عشق تسلیم میشود. او از زیبایی و خوشی بزم و طعم دلپذیر میگوید و احساس بیقراری و تشنگی خود را در میکده به تصویر میکشد. دلتنگی و غم جدایی نیز در اشعارش عواطف عمیق او را نمایان میکند. شاعر به تلخی روزگار و فراق معشوق میپردازد و در نهایت به طبیعی بودن عشق و عواطف انسانی اشاره میکند. بهطور کلی، این شعر حسرت و آرزوهای عاشقانه را به زیبایی بیان میکند.
هوش مصنوعی: خوش خبری رسیدن وصال محبوب در دل من چه سر و آرامشی دارد! همنفس من، چرا نمیتوانی در این ناامیدی به خودت کنترل دهی و از ناله و زاری دست برداری؟
هوش مصنوعی: ای حکیم عقل، ما را از دیوانگی عشق نجات بده! تا کی به دنبال حل مشکلات و دردهای آن باشیم، آیا نمیتوانی زنجیر زلف یار را به گردنمان بیندازی؟
هوش مصنوعی: گفتم اگر مشکلی برایم پیش بیاید، به کمک عقل میروم، اما عشق میگوید عقل در برابر من ارزشی ندارد!
هوش مصنوعی: من مانند گلی خوشبو در کافه هستم، فضایی که به زیبایی باغی تبدیل شده است، اما کجا میتوانم باده خوشطعم و دلچسب خود را پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: اگر پیر مغان، حتی کمی از شراب را به زمین بریزد، آیا دل تشنهای چون من خاکی در میکده پیدا میشود؟
هوش مصنوعی: خانه دل من در دل غم و جدایی پر از خس و خار شده است. شعله شمع وصال، کجا و آتش آن چهره زیبا کجا؟
هوش مصنوعی: سال آینده که از وجود ما خبر دار بشوی، بگو دوست و رفیق و میخانه کجاست که جرعهای از شراب بنوشیم؟
هوش مصنوعی: نمیتوانی از درد جدایی بگویی، حتی اگر بخواهی به زبان بیاوری، اما حال و روز من که پر از رنج و سختی است، چگونه توصیف میشود؟
هوش مصنوعی: فردی که در حال فخر فروشی در مورد نیستی و فنا است، در واقع در حال خطا است. زیرا کسی که واقعاً داغ و آتش فراق را احساس کرده، هرگز به این زبانی که او صحبت میکند، نخواهد بود و اشکهایش گواه بر دل سوزان اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بادِ بهار می وزد بادۀ خوش گوار کو
بویِ بنفشه می دَمَد ساقیِ گل عذار کو
پردۀ نام و ننگِ من در سرِ بانگِ چنگ شد
تا رگِ چنگ برکشد مطربِ پرده دار کو
تنگ و سبویِ باز بین دیگِ سه پایه واطلب
[...]
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخنشنو کجا دیده اعتبار کو
مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست
[...]
یار وداع می کند، تاب وداع یار کو؟
وعده وصل می دهد، طاقت انتظار کو؟
نسبت روی خوب او با مه و مهر چون کنم؟
عارض مهر و ماه را طره مشکبار کو؟
یار نو و بهار نو باعث مجلسست و می
[...]
همنفسی به جان خرم قافله تتار کو؟
مردی ازان زمین کجا؟ گردی ازان دیار کو؟
جادوی او به خواب خوش غارت صبر می کند
گریه شب رو مرا شورش کارزار کو؟
فایده ای نمی دهد داروی تلخ ناصحان
[...]
من نه حریف وعده ام طاقت انتظار کو؟
تا به اجل سپارمش جان امیدوار کو؟
می رسی ای صبا اگر از سرکوی یار من
بویی از آن چمن چه شد، برگی از آن بهار کو؟
در صف منکران کنم دعوی عشق و زنده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.