من نه حریف وعده ام طاقت انتظار کو؟
تا به اجل سپارمش جان امیدوار کو؟
می رسی ای صبا اگر از سرکوی یار من
بویی از آن چمن چه شد، برگی از آن بهار کو؟
در صف منکران کنم دعوی عشق و زنده ام
تلخی حرف حق چه شد، آن همه گیر و دار کو؟
شکر که در حساب هم، فارغم از تلافیت
دعوی دل به یک طرف، داغ مرا شمار کو؟
ساقی سرگران من، کشت مرا تغافلت
تلخی عیش تا به کی، بادهٔ خوشگوار کو؟
خوش در توبه می زند ناصح بی خبر ولی
اشک ندامت ازکجا، تهمت اختیارکو؟
چارهٔ رنگ زرد من، باده نمی کند حزین
نیست دلی که خون کنم، دیدهٔ اشکبار کو؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال شاعر درباره عشق و انتظار میپردازد. شاعر از طاقت انتظار برای وصال محبوبش میگوید و به نغمهای از جان امیدوار اشاره میکند. او به وجود بویی از چمن و بهار در سرکوی یار اشاره میکند و از تلخی کلمات حق و رد عشق شکایت میکند. در ادامه، شاعر به پرسشهایی درباره درد و غم ناشی از عشق پاسخ میدهد و از دلخوشیهایی که ممکن است وجود نداشته باشد، سخن میگوید. او در نهایت به ناامیدی و تلخی زندگی اشاره میکند و از ساعتهای ندامت و توبه صادقانه میگوید، اما به یاد میآورد که هنوز دردهایش پابرجاست.
هوش مصنوعی: من قادر نیستم به وعدههایم عمل کنم، چون طاقت انتظار را ندارم. تا زمانی که به سرنوشم بسپارم، امید به زندگی را از دست میدهم.
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر از سمت کوی محبوب من عبور کنی، بوی آن گلزار را به من برسان. بگو آن روزهای بهاری چه شد؟ برگی از آن روزهای زیبا کجا رفته است؟
هوش مصنوعی: در جمع کسانی که به عشق باور ندارند، من از عشق صحبت میکنم و زندهام. اما تلخیهای واقعی که از حقیقت ناشی میشود، چه شده است؟ آن همه چالشها و مشکلات کجا رفتهاند؟
هوش مصنوعی: خوشحالم که حتی در حساب و کتاب هم، از جبران دیوانگیهای عاشقیام رها هستم. دعوی دل را به یک سو بگذار، مگر حالا کسی داغ مرا در نظر میگیرد؟
هوش مصنوعی: ای ساقیِ سرمست من، دیگر بس کن! نادیدهگیری تو زندگیام را تلخ کرده است. تا چه زمانی باید به این وضع ادامه دهم؟ بادهٔ شیرین و دلپذیر کجاست؟
هوش مصنوعی: ناصح بدون آگاهی به خوشیهای توبه اشاره میکند، ولی احساس واقعی پشیمانی و اشک از کجا ناشی میشود؟ تهمت و قضاوت کردن دیگران از کجا به وجود میآید؟
هوش مصنوعی: رنگ زردی که به من دست داده، درمانی ندارد. دل کسی نیست که دچار غم باشد و من هم چشمهایم پر از اشک است؛ پس به کجا باید بروم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بادِ بهار می وزد بادۀ خوش گوار کو
بویِ بنفشه می دَمَد ساقیِ گل عذار کو
پردۀ نام و ننگِ من در سرِ بانگِ چنگ شد
تا رگِ چنگ برکشد مطربِ پرده دار کو
تنگ و سبویِ باز بین دیگِ سه پایه واطلب
[...]
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخنشنو کجا دیده اعتبار کو
مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست
[...]
مژده وصل میرسد در دل من قرار کو!؟
هم نفسم به ناله بیخودی اختیار کو؟!
دفع جنون عشق را خواهیم ای حکیم عقل
تا بکشی به سلسله حلقه زلف یار کو؟!
گفتمی ار غمی رسد دست بگیردم خرد
[...]
یار وداع می کند، تاب وداع یار کو؟
وعده وصل می دهد، طاقت انتظار کو؟
نسبت روی خوب او با مه و مهر چون کنم؟
عارض مهر و ماه را طره مشکبار کو؟
یار نو و بهار نو باعث مجلسست و می
[...]
همنفسی به جان خرم قافله تتار کو؟
مردی ازان زمین کجا؟ گردی ازان دیار کو؟
جادوی او به خواب خوش غارت صبر می کند
گریه شب رو مرا شورش کارزار کو؟
فایده ای نمی دهد داروی تلخ ناصحان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.